جدول جو
جدول جو

معنی زوابی - جستجوی لغت در جدول جو

زوابی
(زَ)
رودهای کوچک منشعب در حوالی زاب. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرابی
تصویر زرابی
آنچه که بر آن تکیه دهند، بالش ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوابی
تصویر خوابی
خابیه، خم، خمره، سبو
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
شرف الدین عیسی بن مسعود بن منصور الزواوی الحمیری المالکی. (664- 743 ه. ق.). وی فقیه و از علماء حدیث و از مردم زواوه در مغرب بود. او راست: اکمال الاکمال، در حدیث. و شرح جامع الامهات، در فقه مالکی. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 754)
لغت نامه دهخدا
جعفر بن عبداﷲ بن صباح از محدثین بوده و از مالک بن خالد روایت کرده است، ابوعون محمد بن عمر بن عون واسطی از او روایت دارد، (انساب سمعانی)، و رجوع به معجم البلدان و منتهی الارب شود
موسی ازعلمای حدیث و قرائت بوده و روایاتی در قرائت دارد، وی منسوب به زاب اعلی یا زاب اسفلی است که بین بغدادو واسط واقع است، (معجم البلدان) (انساب سمعانی)
ابراهیم بن یحیی بن محمد (نوۀ ابومضر و برادر محمد بن یحیی بوده است. ابراهیم نیز در درگاه وزیر اندلس و از شعراء بوده است. (الانساب سمعانی)
عبدالمحسن بن عبدالملک بزاز محدث است، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
زابیها، یکی از چهار دولت آریائی است که تا قرن 7 قبل از میلاد تشکیل شده بوده است، مؤلف ایران باستان آرد: پس از جدا شدن آریانها از مردمان دیگر هند و اروپائی تا قرن 7 قبل از میلاد محققاً معلوم نیست که آریانها چه می کرده اند همین قدر از داستانهای قدیم ما برمی آید که آریانهای شهری و ده نشین شده دولتهائی تشکیل کرده بودند، در اینجا ذکر داستانها خارج از موضوع است ولی کلیاتی که از آنها بدست می آید دلالت میکند بر اینکه آریانها لااقل چهار دولت تشکیل کرده اند، دو دولت را باید موافق داستانها دولت جمشیدیها و فریدونیها بنامیم، دو دولت دیگر را دولت منوچهری ها وزابیها، زمان جمشید خیلی قدیم است بعضی عقیده دارند که جمشید داستانی مربوط بزمانی است که هنوز جدائی بین مردمان هند و اروپائی روی نداده بود اما دولت منوچهری ها و زابیها منسوب بدوره هائی است که دولت آریائی های ایرانی در شمال شرقی فلات ایران برقرار شده و در فشار مردمانی بودند که ازطرف شمال همواره به اینها حمله می کردند، ظن قوی میرود که این مردمان همان سکاهائی بودند که در ادوار تاریخی مکرر به آنها برخواهیم خورد، در اینجا مسئله ای مطرح میشود، آیا زمان دول چهارگانه مذکور را میتوان ازمنۀ ماقبل از تاریخ ایران دانسته از داستانهای ما راجع به جمشید، فریدون و غیره استنباطهائی در باب ازمنۀ قبل از تاریخ آریانهای ایرانی کرد؟ جواب معلوم است، اگر داستانهای ما بصورت گفته های اولی بما رسیده بود می توانستیم بگوئیم بلی، ولی متأسفانه این داستانها در مدت ادوار مختلف و قرون زیاد بجهاتی که یکی و دو تا نیست تحریف و تصحیف شده و بقدری مشوش است که نمی توان محققاً گفت که فلان شاه یا فلان پهلوانی راکه مثلاً در دورۀ منوچهری ها اسم می برند حتماً از همان دوره بوده است، (ایران باستان ج 1 صص 161 - 162)
لغت نامه دهخدا
منسوب به زاب باشد و آن ناحیه ای است در واسط، (انساب سمعانی)، و رجوع به لباب الالباب عوفی ج 1 ص 225 و ص 350 از تعلیقات علامه قزوینی بر آن کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(نَوْ وا)
منسوب به نواب است. رجوع به نوّاب شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ رابیه. (منتهی الارب) (دهار) (آنندراج) (معجم متن اللغه). رجوع به رابیه شود.
- روابی بنی تمیم، از نواحی رقّه است. (معجم البلدان). رجوع به رقه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
جمع واژۀ سابیاء. رجوع به سابیاء شود
لغت نامه دهخدا
(قُ با)
قوباء و آن ادرفن و نوعی از خشکریشه است که در پوست آدمی پدید آید. (ناظم الاطباء). و علی القوابی (کافور) بشحم البط... (مفردات قانون ابوعلی، در کلمه کافور)،
{{صفت}} زن سترده موی. (ناظم الاطباء). رجوع به قوباء شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بیمارداری. پرستاری بیمار. شغل زوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خدمت. (از فهرست ولف) :
یکی دختری از نژاد کیان
زبهر زواریش بسته میان.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 1100).
بدو گفت اینک ترا خان و مان
زواری بر این بسته تا جاودان.
فردوسی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
رجوع به زوار شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جمع واژۀ زیزاءه. (ناظم الاطباء). رجوع به زیازی و زیزاء و زیزاءه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جمع واژۀ زاقی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فریاد و بانگ کننده و خروس. (آنندراج).
- امثال:
هو اثقل من الزواقی، لانهم کانوا یسمرون فاذا صاحت الدیکه تفرقوا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زاقی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کازرون است که 134 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جمع واژۀ زانیه. (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد زوان جمع زانیه آمده است: زنی الرجل... و زناءً (یأی) ، فجر فهو زان. ج، زناه و هی زانیه. ج، زوان. (اقرب الموارد). رجوع به زوان شود
لغت نامه دهخدا
منسوب است به زولاب، رجوع به مادۀ قبل و بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جمع واژۀ زیبق: و هم از باب این صنعت زوابیق را ارواح گفته اند و زرانیخ و کباریت را نفوس. (دانشنامۀ جهان، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
منسوب به ثوابه که دروازه ای است به بغداد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(زَ بِ)
ج زوبعه. گردبادها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به زوبعه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حابی. (ناظم الاطباء). رجوع به حابی شود
لغت نامه دهخدا
(بَوْ وا)
منسوب به بواب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خابیه. (منتهی الارب). رجوع به خابیه شود: و در مجلس گاه اوانی و خوابی یشم مرصع بلالی نهاده. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(اَ وْ وا)
نیک توبه کردن. توبه نیکو و پشیمانی از گناه:
به در بی نیاز نتوان رفت
جز بمستغفری و اوابی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(زَ بی ی)
بالشچه ها و گستردنی ها وهرچه که گسترده و تکیه بر آن کرده شود واحد آن زربی (زربی) است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و فی اللسان: ’الواحد من کل ذلک زربیّه’ و منه فی القرآن: ’و زرابی مبثوثه’. (قرآن 16/88). (اقرب الموارد) ، گیاه زرد یا گیاه سرخ سبزی آمیز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ با)
زغابه. (منتهی الارب). ریزه ترین موهای ریزۀ زرد. (ناظم الاطباء). اصغر الزغب. (اقرب الموارد). رجوع به زغابه شود
لغت نامه دهخدا
گاه نهرهای موسوم به زاب را که در عراق به امر زاب ایجاد شده بوده است زابی گویند از آن جهت که به زاب منسوب است، (معجم البلدان)، و رجوع به زاب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوابی
تصویر سوابی
جمع سابیاء، زهپوسته ها یارک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواری
تصویر زواری
بیمار داری، خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواب
تصویر زواب
برگشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواقی
تصویر زواقی
جمع زاقی، فریادها، بانگ کنندگان، خروسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنابی
تصویر زنابی
نیش کژدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوابی
تصویر بوابی
دربانی
فرهنگ لغت هوشیار
زبانی، شفاهی
فرهنگ گویش مازندرانی