جدول جو
جدول جو

معنی زهزق - جستجوی لغت در جدول جو

زهزق
(زَ زَ)
لئیم: ان اباک زهزق دقیق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زهوق
تصویر زهوق
بیرون رفتن، دررفتن، نابود شدن، هلاک شدن، باطل شدن
فرهنگ فارسی عمید
(زَ زَ)
آواز پریان و بانگ و فریاد آنها. ج، زهازج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ دُ)
از پیش بشدن. (زوزنی). پیشی نمودن و سبقت گرفتن بر دیگران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، درگذشتن تیر از نشانه و بر هدف نرسیدن، بیرون آمدن جان، باطل شدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ناگوار شدن. (زوزنی) ، هلاک شدن. (زوزنی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیست شدن. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَنْ نُ)
بیرون آمدن جان کسی. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی سوم زهق و ذیل آن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ هََ)
زمین پست. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). هامون. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(زَ هَِ)
سبک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سبک و متحرک. (ناظم الاطباء). تیزرفتار. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(زُ هَُ / زُ)
جمع واژۀ زاهق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به زاهق شود
لغت نامه دهخدا
(زُ / زِ)
مقدار. یقال: انهم زهاق ماءه، ای زهأها. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زهاء شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
اسم است زهزقه را. (منتهی الارب) (از آنندراج). نوازش مادر بچه را و برجهانیدن و بازی کردن با وی. (ناظم الاطباء) ، سخت خندیدن. (ناظم الاطباء). رجوع به زهزقه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ)
پست بالای گرداندام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مغزآگنده شدن استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی) ، پر شدن مغز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیست و ناپدید گردیدن باطل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیست شدن و هلاک شدن و باطل شدن. (غیاث). هلاک شدن و باطل گشتن. (ترجمان القرآن). هلاک شدن و باطل شدن و ناگوار شدن. (زوزنی). هلاک شدن. (تاج المصادر بیهقی). اضمحلال. از میان رفتن. نابود شدن. باطل شدن. هلاک شدن. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا) ، پیشی نمودن، سبقت گرفتن بر دیگران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، درگذشتن تیر از نشانه و به هدف نرسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). گذشتن تیر از نشانه. (غیاث) (از اقرب الموارد) ، برآمدن جان. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). بیرون آمدن جان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
باطل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ناچیز: و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً. (قرآن 81/17) ، هلاک شونده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیست شونده. (غیاث) ، چاه دورتک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، راه کوه فراخ بلند. (منتهی الارب) (آنندراج). راه بلند و فراخ در میان کوه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آلودن. رجوع به زرنق شود. (از دزی ج 1 ص 585)
لغت نامه دهخدا
(زِ زِ)
نوعی از مورچه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به زقزاق شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سخت خندیدن، برجهانیدن مادر بچه را و به بازی داشتن. والزهزاق اسم ذلک الفعل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زهزاق شود
لغت نامه دهخدا
(زَ زَ قَ)
کلام نامفهوم مانند هینمه. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ زِ)
تندر سخت آواز. (منتهی الارب). رعد شدید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زهزقه
تصویر زهزقه
کرکر خندیدن، بازی دادن کودک را
فرهنگ لغت هوشیار
پیش افتادن پیش گرفتن، به نشانه نخوردن، بیهودگی (بطلان) هامون سبک و شتابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزق
تصویر هزق
شادمانی تندر غرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهوق
تصویر زهوق
باطل، هلاک شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهوق
تصویر زهوق
((زُ))
بیرون رفتن، نابود گشتن، باطل شدن
فرهنگ فارسی معین