جدول جو
جدول جو

معنی زهرماری - جستجوی لغت در جدول جو

زهرماری
(زَ رِ ما)
مشروب مسکر. کلمه آهرمنی، آشامیدنی. خوردنی هرچه باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). منسوب به زهر مار. مانند زهر مار. چیز ناگوار و تلخ و نامطبوع و ناپسند. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهرمانی
تصویر بهرمانی
به رنگ بهرمان، سرخ، برای مثال چو پیروزه گشته ست غم کش دل من / ز هجران آن دو لب بهرمانی (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهریاری
تصویر شهریاری
پادشاهی، فرمانروایی، سلطنت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهردارو
تصویر زهردارو
پادزهر، پازهر، داروی ضد زهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهرمهره
تصویر زهرمهره
سنگ پادزهر، نوعی سنگ که از کیسۀ صفرای بز کوهی یا گاو کوهی به دست می آوردند و آن را به طور خوراکی یا مالیدنی در مداوای سم خوردگی و معالجۀ سم حشرات گزنده یا زهر مار به کار می بردند، حجرالتیس، حجرالسّمّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
سازمانی که در هر شهر برای پاکیزه نگهداشتن کوچه ها، خیابان ها، مواظبت باغ های عمومی، روشنایی شهر، تقسیم آب و تعیین نرخ خواربار تشکیل می شود و زیر نظر انجمن شهر یا وزارت کشور قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
سمی که از نیش مار بر آید و اغلب کشنده است و امروزه از انواع این زهرها در داروسازی استفاده می نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهرمانی
تصویر بهرمانی
پارسی تازی شده بهرمان یا کند سرخ (یا کند یاقوت) نوعی یاقوت سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهریاری
تصویر شهریاری
سلطنت پادشاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
پاکیزه نگهداشتن خیابانها و پارکها و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
درتازی نیامده کهرمانی پهلوانی، کارفرمایی، نگهبانی فرمانروایی، کارفرمایی: اگر اشتر و اسب و استر نباشد کجا قهرمانی بود قهرمان را ک، پهلوانی دلیری، نگهبانی محافظت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهر ماری
تصویر زهر ماری
((زَ))
در ادبیات محاوره ای زهر ماری کنایه از مشروب الکلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
عمل و شغل شهردار، اداره ای از توابع وزارت کشور که در هر شهر برای پاکیزه نگاه داشتن خیابان ها و کوچه ها و پارک ها و تأمین روشنایی و تقسیم آب و احداث پارک ها و خیابان ها تحت نظر انجمن شهرو شهردار به اجرای وظیفه خود می پردازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهشماری
تصویر بهشماری
ترجیح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
Municipality
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قهرمانی
تصویر قهرمانی
Championship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قهرمانی
تصویر قهرمانی
championnat
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
municipalité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
município
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
gemeente
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قهرمانی
تصویر قهرمانی
campionato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قهرمانی
تصویر قهرمانی
campeonato
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
municipio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
municipalità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
муниципалитет
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
市政府
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از قهرمانی
تصویر قهرمانی
чемпіонат
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
gmina
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
муніципалітет
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قهرمانی
تصویر قهرمانی
mistrzostwa
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قهرمانی
تصویر قهرمانی
Meisterschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
Gemeinde
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قهرمانی
تصویر قهرمانی
чемпионат
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قهرمانی
تصویر قهرمانی
campeonato
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قهرمانی
تصویر قهرمانی
kampioenschap
دیکشنری فارسی به هلندی