جدول جو
جدول جو

معنی زهراوی - جستجوی لغت در جدول جو

زهراوی
(زَ)
نام یکی از اطباء است. (برهان) (آنندراج). نام طبیبی است. (ناظم الاطباء). گیاه شناس وطبیبی است که ابن البیطار در مفردات خود از او روایت آرد از جمله در کلمه ’اناغالیس’ و ’برسیاوشان’ و ’خزامی’ و ’عقرب بحری’. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
علی بن سلیمان، مکنی به ابوالحسن. وی ریاضی دان بود و سپس به علم طب توجه کرد. او راست: ’کتاب الارکان’. (از عیون الاخبار ج 2 ص 40)
لغت نامه دهخدا
زهراوی
(زَ)
منسوب است به زهراء قزوین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، منسوب است به زهراء محلی در جوار قرطبه. رجوع به زهرا و زهراء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهراوه
تصویر مهراوه
(دخترانه)
مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + اوه (پسوند شباهت)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهناوی
تصویر مهناوی
عنوانی در نیروی دریایی، نظیر گروهبان ارتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهروی
تصویر زهروی
مربوط به ارتباط جنسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهرابه
تصویر زهرابه
مادۀ سمی که بعضی از باکتری ها می سازند و از آن ها ترشح می شود، توکسین، آب آلوده به زهر، آب زهردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفراوی
تصویر صفراوی
مربوط به صفرا، ناشی از صفرا، کنایه از به رنگ زرد، کنایه از تندمزاج، تندخو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهرانی
تصویر تهرانی
از مردم تهران، مربوط به تهران، تهیه شده در تهران
فرهنگ فارسی عمید
(ظَ)
منسوب به یکی از ظهرانها. ثوب ظهرانی ّمنسوب به ظهران بحرین است، و گفته اند ظهران یمن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
عددهای اهرامی، وضع خاص اعداد است بطوری که بصورت هرم درآید. بیرونی گوید: عددهای اهرامی کدامند؟ این آن است که مربعهای متوالی یک بر دیگری نهی تا همچون آن هرمین گردند که برابر مصرند. (از التفهیم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، درآمدن در شدت سرما، شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام نوعی خرماست. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
احمد بن محمد بن احمد خضراوی از مردم قرن چهاردهم هجری است و او راست: 1- العقد الثمین فی فضل البلد الامین. 2- نفحات الرضا و القبول. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(بَ ی ی)
منسوب به بنی ابی بکر بن کلاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). و رجوع به اللباب شود، برآوردن. بالا بردن. طویل و دراز کردن:
ای منظره و کاخ برآورده بخورشید
تاگنبد گردان بکشیده سر ایوان.
دقیقی.
، نوشیدن به یک نفس:
رطل دومنی بود به یک دم بکشیدش
آن ماه چنان باده کش و باده خور آمد.
سوزنی.
و رجوع به کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ابوالحسن علی سرخسی. از شاعران عصر اول غزنوی است او در علوم ادبی ماهر و معروف به ود. او راست: ’غایهالعروضین’ یا ’غایهالعروضیین’. ’کنزالقافیه’ و ’خجسته نامه’... وفاتش ظاهراً در اوایل قرن پنجم اتفاق افتاده است. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به ابوالحسن بهرامی در همین لغت نامه و مجمع الفصحا ج 1 ص 173 و حاشیۀ چهارمقالۀ عروضی و لباب الالباب ج 2 ص 55 و 57 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به بهرام. رجوع به بهرامی شود، سود دادن. فائده دادن
لغت نامه دهخدا
(زَ کَری یا وی ی)
منسوب به زکریا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به زکریائی شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
شمشیر تابداری که از فولاد اعلا ساخته شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 49 شود
لغت نامه دهخدا
(زُ رَ)
منسوب به ستارۀ زهره. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- بیماریهای زهروی، امراض مقاربتی. (یادداشت ایضاً). بیماریهای عفونی که معمولاً بواسطۀ مقاربت سرایت می کند مانند سیفلیس و سوزاک. (از دایره المعارف فارسی). رجوع به زهره شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب است به زهاو. (از وفیات معاصرین ایضاً). رجوع به مادۀ قبل و بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جمیل صدقی زهاوی بن ملامحمد فیض. شاعر معروف به غداد که اشعاری هم به فارسی دارد و در جشن هزارسالۀ فردوسی در سنۀ 1313 هجری شمسی در اوائل مهرماه سال مذکور به تهران آمده بود. درروز یکشنبه بیست و نهم ذی القعده سنۀ هزار و سیصد و پنجاه و چهار قمری مطابق سوم اسفند 1314 شمسی در بغداد وفات یافت. وی کردی الاصل بوده است و سن او در وقت وفات تقریباً هفتاد و سه سال می شده است. و رجوع به مجلۀ یادگار شمارۀ 9 از سال سوم بقلم آقای عباس اقبال شود. (از وفیات معاصرین بقلم علامۀ قزوینی مجلۀ یادگار سال پنجم شمارۀ 1 و 2). در معجم المطبوعات آرد:... او راست: 1- الکلم المنظوم. 2- الجاذبیه و تعلیلها. 3- الخیل و سباقها. 4- الفخر الصادق. 5- کتاب الکائنات - انتهی. رجوع به معجم المطبوعات شود
لغت نامه دهخدا
(هََ وا)
جمع واژۀ هراوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هراوه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صفراوی
تصویر صفراوی
زردابی، تند مزاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهروی
تصویر زهروی
مرز شیک (مقاربتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زورگوی
تصویر زورگوی
افترا کننده و بهتان زننده و دروغگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحراوی
تصویر صحراوی
بیابانی کویری منسوب به صحرا، قسمی گرگ آدمخوار
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در نیروی دریایی خدمت کند و درجه او معادل گروهبان ارتش باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهرجوی
تصویر مهرجوی
جوینده مهربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبراوی
تصویر کبراوی
کبراوی در فارسی کسی که از شیخ نجم الدین کبری پیروی میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهراوان
تصویر زهراوان
دو بخش آل عمران و بقره در قرآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهرابه
تصویر زهرابه
آب آلوده به زهر مایع سمی، سمی که از میکروبها ترشح شود توکسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهتابی
تصویر زهتابی
عمل و شغل زهتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفراوی
تصویر صفراوی
تندمزاج، زرد رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زهرابه
تصویر زهرابه
((زَ بِ))
سمی که از میکرب ها ترشح شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صحراوی
تصویر صحراوی
منسوب به صحرا، قسمی گرگ آدم خوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهرازی
تصویر مهرازی
معماری
فرهنگ واژه فارسی سره