جدول جو
جدول جو

معنی زهران - جستجوی لغت در جدول جو

زهران
(زَ)
دهی از دهستان ماربین است که در بخش سده شهرستان اصفهان واقع است و 1109 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
زهران
(زَ)
ابن حجر بن عمران بن مزیقیا. جد جاهلی. فرزندان وی بطنی از ’الازد’، از قحطانند. (از زرکلی ج 1 ص 337)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهران
تصویر شهران
(پسرانه)
نام یکی از خردمندان ایرانی در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زوران
تصویر زوران
(پسرانه)
نام نوعی کشتی باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زمران
تصویر زمران
(پسرانه)
نام پسر ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهران
تصویر مهران
(پسرانه)
منسوب به مهر، یکی از خاندانهای عصر ساسانی، مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + ان (پسوند نسبت)، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر اورند سردارایرانی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زهراب
تصویر زهراب
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهدان
تصویر زهدان
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، بچّه دان، بوگان، پوگان، بوهمان، بویگان، پرکام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهران
تصویر اهران
تیشۀ درودگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاران
تصویر زاران
زاری کنان، گریه کنان، نالان
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
تیشۀ درودگری و تبر. (ناظم الاطباء). تیشۀ درودگری. (برهان) (انجمن آرا) (هفت قلزم) (آنندراج) :
بکاه ار کوه کندن دست دادی
نه اهران بایدی نه اوستادی.
نزاری قهستانی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
طهران. مرکز استان مرکزی و پایتخت کشور ایران است. استان تهران یا استان مرکزی که در مهرماه 1326 هجری شمسی تأسیس گردید هم اکنون شامل شهرهای اراک با 351625 تن سکنه و تفرش با 89428 تن سکنه و خمین با 62895 تن سکنه و دماوند با 57763 تن سکنه و ری با 173920 تن سکنه و ساوه با 142540 تن سکنه و شمیران با 200104 تن سکنه و قزوین با 424690 تن سکنه و قم با 179434 تن سکنه و کاشان با 153986 تن سکنه و کرج با 232578 تن سکنه و گرمسار با 35759 تن سکنه و محلات با 42578 تن سکنه و شهر تهران با 2803130تن سکنه می باشد. شهر تهران بر حاشیۀ شمالی فلات مرکزی ایران به فاصله شانزده هزارگزی دریای مازندران بخط مستقیم قرار دارد و مرکز سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اداری و همچنین مرکز خطوط آهن و راههای هوائی و شاهراههای عمده کشور ایران است. شهر تهران در سالهای اخیر گسترش قابل ملاحظه ای یافته و کویهای بزرگی چون تهران پارس، تهران نو، نارمک، یوسف آباد، شهرآراء، جوادیه و جز اینها در اطراف تهران بوجود آمده و به تدریج بدان متصل گردیده و تهران بزرگ را تشکیل داده است. این شهر در 51 درجه و 24 دقیقۀ طول خاوری گرنویچ و 35 درجه و 41 دقیقۀ عرض شمالی واقع است. ظهر تهران (ساعت 12) با ساعت 11/30 در شهرهای مسکو و بغداد و 10/30 در شهر استانبول و9/30 در شهر برلین و 8/30 در شهرهای لندن و پاریس و 3/30 در شهر نیویورک و 0/30 در شهر سانفرانسیسکو و 14 در بمبئی و 16 در شهر پکن و 17/30 در شهر توکیو برابر است. تهران از حیث عمران و عظمت سیاسی و اقتصادی یکی از شهرهای عمده آسیای غربی است. گذشته از خیابانهای وسیع و ساختمانهای باشکوه و مؤسسات بزرگ اقتصادی، تجاری، موزه ها و کتابخانه ها و مؤسسات علمی و هنری و مراکز عمده فعالیتهای فرهنگی نیز در آن وجود دارد. از جملۀ موزه ها، موزۀ قصر گلستان و موزۀ ایران باستان و موزۀ مردم شناسی را باید نام برد و از جملۀ کتابخانه ها، کتاب خانه مجلس شورای ملی و کتاب خانه ملی و کتاب خانه ملک، شایان ذکر است. تهران مرکز دانشگاهها و دانشکده های مختلف است. از آن جمله: دانشگاه صنعتی آریامهر. دانشگاه جنگ، دانشگاه ملی و دانشگاه تهران که قدیمی ترین و اساسی ترین مرکز علمی ایران و شامل دانشکده های ادبیات و علوم انسانی، علوم تربیتی، پزشکی، علوم، علوم اداری، الهیات و معارف اسلامی، حقوق، فنی، هنرهای زیبا، کشاورزی، دامپزشکی، بهداشت، داروسازی، جنگل داری، اقتصاد می باشد. و علاوه بر اینها باید از دانشسرای عالی، مدرسه عالی سپاه دانش، دانشکدۀ هنرهای دراماتیک، مدرسه عالی دختران، مدرسه عالی پارس، دانشکدۀ روزنامه نگاری، آموزشگاه عالی پرستاری، آموزشگاه فیزیوتراپی را نام برد. مراکز صنعتی: تهران یکی از مراکز مهم صنعتی ایران است که مهمترین مؤسسات صنعتی آن عبارت است از: پالایشگاه نفت و کارخانه های: پارچه بافی، قند، بلورسازی، چرمسازی، شیمیایی، کبریت سازی، سیمان، لبنیات پاستوریزه، صابون و گلیسیرین، دخانیات، کفش، دارو و مونتاژ اتومبیل و جز اینها. راهها: تهران به وسیلۀ سه رشته راه آهن به استانهای خراسان و مازندران و آذربایجان و یک رشته راه آهن به جنوب غربی ایران متصل می گردد و راههای عمده اتومبیل رو ایران از شمال و جنوب و شرق غرب به تهران متصل می گردد و فرودگاه مهرآباد یکی از مراکز مهم ارتباط با کشورهای جهان است. رجوع به طهران در همین لغت نامه و فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 و دایره المعارف فارسی و مجلۀ ایرانشهر و فرهنگ فارسی معین شود
لغت نامه دهخدا
نالان، گریه کنان، زاری کنان،
جمع واژۀ زار، رجوع به زار شود
لغت نامه دهخدا
او اول زادۀ قطوره بوده. (سفر پیدایش 25: 2). بعضی بر آنند که زمریان که در اواسط بلاد عرب سکنی دارند از اولاد او می باشند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(ظُ)
جمع واژۀ ظهر
لغت نامه دهخدا
(ظُ)
دهی است به بحرین، کوهی در اطراف قنان، رودباری است نزدیک مکّه، میان مکه و عسفان. آن را مرّالظهران نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بلهجۀ قزوین، معمولاً ترشی بادنجان یا ترشی درهم را گویند
لغت نامه دهخدا
(تَ مَضْ ضُ)
رمیدن آهو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زُ)
نام سگی، موضعی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بدبوی. دارای زهومت: و طعمها (زراوند طویل وزراوند مدحرج) مر و زهمان. (ابن البیطار ج 1 جزء 2 ص 159 ذیل زراوند). رجوع به زهم و زهمه و زهومت شود
مرد تخمه زده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ هََ)
در دو شاهد زیر از جوینی بمعنی خوبی ها و تازگیها آمده است: و جامی از یاقوت سرخ آتشی که بر مثال زورقی ساخته بودند و از نفایس زهرات دنیا و موجودات خزانه آن را در نظر او وزنی بودی. (جهانگشای جوینی). و مقصودمطلوب از زهرات و ثمرات زمان و اهل... برداشتند. (جهانگشای جوینی). رجوع به زهرهالدنیا ذیل زهره شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
باد سموم. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
الزهراء، شهرکی نزدیک قرطبه به اندلس (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
بصیغۀ تثنیه، ماه و آفتاب. (منتهی الارب). شمس و قمر. خورشید و ماه. (مهذب الاسماء). مهر و ماه
لغت نامه دهخدا
تصویری از وهران
تصویر وهران
ترسو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهران
تصویر تهران
پایتخت کشور ایران است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهدان
تصویر زهدان
بچه دان، رحم
فرهنگ لغت هوشیار
درخشنده روی، سفید روی، مونث ازهر: سپیده سپید روی مونث ازهر درخشنده درخشنده روی سپید روی. توضیح: در فارسی بدون توجه بتذکیر و تانیث این کلمه را در مقام صفت بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازهران
تصویر ازهران
ماه و خورشید دو پرتو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهران
تصویر طهران
پارسی تازی گشته تهران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهدان
تصویر زهدان
((زِ))
بچه دان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زهراب
تصویر زهراب
((زَ))
آب زهرآلود، مایه ای که شیر را پنیر کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهران
تصویر تهران
طهران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طهران
تصویر طهران
تهران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زهدان
تصویر زهدان
رحم
فرهنگ واژه فارسی سره