معنی زهراب
- زهراب
- شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
واژههای مرتبط با زهراب
زهراب
- زهراب
- آب زهرآلود، مایه ای که شیر را پنیر کند
زهراب
- زهراب
- ادرار، پیشاب، شاش
چهراب
- چهراب
- دارای چهره ای روشن و لطیف چون آب
سهراب
- سهراب
- سرخ روی، گلگون، شاداب، نام پسر رستم و تهمینه که در جنگ با رستم فرمانده سپاه تورانیان بود
مهراب
- مهراب
- دوستدار آب، نام پادشاه کابل از نوادگان ضحاک در زمان حکومت سام نریمان و پدر رودابه مادر رستم پهلوان شاهنامه
زهرآب
- زهرآب
- آب زهر آلود، آب به سم آمیخته
زهرابه
- زهرابه
- آب آلوده به زهر مایع سمی، سمی که از میکروبها ترشح شود توکسین
زهراء
- زهراء
- درخشنده روی، سفید روی، مونث ازهر: سپیده سپید روی مونث ازهر درخشنده درخشنده روی سپید روی. توضیح: در فارسی بدون توجه بتذکیر و تانیث این کلمه را در مقام صفت بکار برند
زهتاب
- زهتاب
- آنکه شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشته تافته از روده گوسفند و حیوانات دیگر باشد