جدول جو
جدول جو

معنی زهارتنگ - جستجوی لغت در جدول جو

زهارتنگ
(زَ تَ)
تنگ پشت شتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتنگ
تصویر ارتنگ
(پسرانه)
ارژنگ کتاب مصور مانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیرتنگ
تصویر زیرتنگ
تنگ زیرین اسب، تنگی که بر زیر زین اسب ببندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زارغنگ
تصویر زارغنگ
ریگزار، زمین سخت، زمین پوشیده از ریگ، زمین پر ریگ، ریگستان، زراغنگ، زراغن، زاراغنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبرتنگ
تصویر زبرتنگ
تنگ دوم زین اسب، تنگی که به زین اسب می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارتنگ
تصویر بارتنگ
بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زبان برّه، لسان الحمل، جرغول، چرغول، جرغون، خرغول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتنگ
تصویر ارتنگ
ارژنگ، نام کتاب مانی که دارای انواع نقش و نگار بوده، جایی یا چیزی که دارای نقش و نگار زیبا باشد، نقش و نگار
فرهنگ فارسی عمید
(رُ)
دهی است از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، واقع در 31 هزارگزی جنوب غربی فلاورجان و شش هزارگزی راه فلاورجان به باغ بهادران. ناحیه ای کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 563 تن است که شیعی مذهبند و به فارسی سخن گویند. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
صفحه و تختۀ نقاشان. (غیاث) (آنندراج) ، ارته باذ (آرداوازت - آرتاوازت) پسر اردشیر (آرداشس). وی پس از پدر پادشاه ارمنستان شد. وی از آرارات (آغری داغ) همه برادرانش را راند، تا آنان در صفحه ای که متعلق بپادشاه است سکنی نکنند. او فقط ’دیران’ را، که جانشینش بود، نگاه داشت زیرا پسر نداشت. پس از چند روز سلطنت، ارداوازت، هنگامی که بشکار میرفت بعلت دوار که او را دست داد بچاهی افتاد و درگذشت. (ایران باستان ص 2587 و 2588)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
ارژنگ. نام دیوانست. (اوبهی). نام دیویست که رستم درمازندران هلاک کرد، او بسیار پهلوان و گندآور بود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
ارژنگ. ارثنگ. (آنندراج). ارزنگ. (آنندراج). نام کتاب مصور منسوب به مانی. کتابی است در اشکال مانی بصورتهای عجیب. (فرهنگ اسدی نخجوانی). و مانی را بخطا از نقاشان چین دانسته اند. نگارنامۀ مانی. (غیاث اللغات). کتابی که اشکال مانوی تمام در آن نقش است. (آنندراج). کارنامۀ مانی. در جزو مؤلفات مانی کتابی بدین نام بدست نیفتاده است و مهمترین کتاب او ’شاپورگان’ است:
نامۀ فتح تو ای شاه بچین باید برد
تا چو آن نامه بخوانند نخوانند ارتنگ.
فرخی.
خسروا خوبترز صورت تو
صورتی نیست در همه ارتنگ.
فرخی.
همی تافت از پرنیان روی خویش
نگاریست گوئی ز ارتنگ مانی.
فرخی.
به بت پرستی بر مانوی ملامت نیست
اگر چو صورت او صورتی است در ارتنگ.
فرخی.
سرایهاش چو ارتنگ مانوی پرنقش
بهارهاش چو دیبای خسروی بنگار.
فرخی.
یکی همچو دیبای چینی منقش
یکی همچو ارتنگ مانی مصور.
فرخی.
باغی نهاده هم بر او با چهار بخش
پرنقش و پرنگار چو ارتنگ مانوی.
فرخی.
هزاریک زان کاندر سرشت او هنر است
نگار خوب همانا که نیست در ارتنگ.
فرخی.
چه کنی ریش و سبلت مانی
چون بدیدی عجایب ارتنگ.
سنائی.
بنام قیصران سازم تصانیف
به از ارتنگ چین و تنگلوشا.
خاقانی
نگار خانه طبع او (تاج الدین آبی) رونق خورنق شکسته و تصاویر خط موزون او از ارتنگ ننگ داشته. (لباب الالباب ج 1 ص 145). مؤلف بیان الأدیان گوید: مانی... کتابی کرد به أنواع تصاویر که آنرا ارژنگ مانی خواندند و در خزاین غزنین هست. و رجوع به ارثنگ و ارژنگ و شاپورگان و مانی شود.
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مقابل زبرتنگ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنگ ستور. (ناظم الاطباء) :
زیر و زبر شود دل خصم تو در نبرد
زینت چو بسته شد به زبرتنگ و زیرتنگ.
سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
رجوع به زبرتنگ شود، آفتاب. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ تَ)
تنگ دوم زین اسب را گویند. (برهان قاطع). تنگ دوم است که بربالای اولین تنگ اسب کشند. (انجمن آرا). تنگ بالایی (دوم) حیوان سواری و باری. (فرهنگ نظام) :
زیر و زبر شود دل خصم تو در نبرد
زینت چو بسته شد به زبرتنگ و زیرتنگ.
سوزنی.
سر ریخته تا دم تبرزین
خون آمده تا سر زبرتنگ.
(مؤلف انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(چَ تَ)
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. 64 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
لغت عبری است بمعنی یاری و امداد، و آن نام کاهن و رهبرعبرانیان و کاتب دینی یهود در قرن پنجم قبل از میلاد است که در دربار ایران صاحب جاه و مقام بود. وی معاصر اردشیر درازدست هخامنشی بود. وی در سال 457 قبل از میلاد به سرکردگی و پیشوایی عده بسیاری از اسیران یهود که از بابل به اورشلیم بازمیگشتند (در حدود 1775 تن) برگزیده شد و در اورشلیم به اصلاح دین و تلاوت متون مقدس اشتغال داشت و همچنین به نوشتن تاریخ و کتاب معروف ’ عزرا’ و قسمتی از ’نحمیا’ سرگرم بود. گویند همه کتب عهدعتیق را وی جمعآوری و تدوین کرده است. عزرا در نویسندگی مهارت داشت و در آیین یهود اصلاحاتی کرده و کنیسه هایی تأسیس نموده است. و مسلمانان او را بنام عزیر خوانند و از انبیای بنی اسرائیل شمارند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به قاموس کتاب مقدس و عزیر شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ زارْ، رَ)
چیزی که دارای رنگهای گوناگون باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ لَ)
نام یکی از ایلات بختیاری که خود مشتمل بر پنج طایفۀ بزرگ است که عبارتند از: 1- محمود صالح ممزائی (جزء محمود صالح است). 2- کیورمرسی (که شامل دو طایفۀ جانکی گرمسیر و سهونی است). 3- زلقی. 4- موگوئی. هیهاوند (که شامل پنج طایفۀ بسجاق. پولادوند. عبدالوند. حاجی وند و عیسی وند است). محل سکونت این ایل از شمال به خاک جاپلق و از مشرق به گلپایگان و خونسار و اسپاهان و از جنوب به بختیاری و هفت لنگ و از مغرب به سیلاخور سفلی محدود است. از کوههای معروف آن یکی غالیه کوه است که از باصفاترین جبال بختیاری و بسیار سبز و خرم است. این کوه دارای پرندگان و حیوانات شکاری و خرس و پلنگ میباشد و در چند نقطۀ آن معادن زغال و گوگرد و نفت وجود دارد. درختان مهم آن بادام، بلوط و سرو است. در دامنۀ شرقی آن چنارهای کهن دیده میشود. در اغلب نقاط این کوه زنبور عسل به حال طبیعی عسل تهیه میکند و اهالی بدون زحمت از آن استفاده میکنند. در یک فرسخی این کوه دزی بنام دز ارژنگ وجود دارد که محل سکونت طایفۀ عیسی وند است. ایلات چهارلنگ تابستان را در ییلاقات کوهستانی و زمستان را درحدود شوشتر و دزفول و ساری دشت میگذرانند. چون رؤسای ایلات بختیاری در دورۀ مشروطیت غالباً مصدر امور مهمی در مملکت بوده اند افراد ایل را به کارهای صنعتی واداشته و تشویق کرده اند. در خاک بختیاری بناهای بسیار زیبا ساخته اند و به طور کلی باید گفت که در اخلاق و روحیات افراد ایل تغییر محسوسی پیداشده است که نظیر آن را در افراد سایر ایلات ایران نمیتوان دید. (از جغرافیای سیاسی کیهان صص 433-432)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بارتنگ
تصویر بارتنگ
بارهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتنگ
تصویر ارتنگ
((اَ تَ))
ارژنگ، نام کتاب مانی که دارای انواع نقش و نگار بوده و به موجب آن مانی ادعای پیغمبری داشت
فرهنگ فارسی معین
بارهنگ، گیاهی طبی، کمربند مخصوص بستن بار روی پالان اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در بخش شمالی راه مالروی کدیر به نارنج بن نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی