جدول جو
جدول جو

معنی زنهاری - جستجوی لغت در جدول جو

زنهاری
آمنا
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
فرهنگ واژه فارسی سره
زنهاری
آنکه شرط و عهد کند، کسی که امان و مهلت طلبد جمع زینهاریان
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
فرهنگ لغت هوشیار
زنهاری
کسی که امان و پناه بخواهد، زنهارخواه، امانت
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
فرهنگ فارسی عمید
زنهاری
((زِ))
کسی که امان و پناه بخواهد
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنهاریان
تصویر زنهاریان
زنهاری، آنکه امان و پناه بخواهد، زنهارخواه، امانت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنگاری
تصویر زنگاری
منسوب به زنگار، برنگ زنگار سبز رنگ زنگار فام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنتاری
تصویر زنتاری
تازی گشته از دیسانتری خونروش از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زینهاری
تصویر زینهاری
آنکه شرط و عهد کند، کسی که امان و مهلت طلبد جمع زینهاریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگاری
تصویر زنگاری
سبزرنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زینهاری
تصویر زینهاری
آن که عهد و پیمان بندد، کسی که امان و پناه بخواهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنگاری
تصویر زنگاری
رنگ سبز مایل به آبی، هر چیزی که رنگ آن شبیه زنگار یا مس زنگ زده باشد، به رنگ زنگار، سبز رنگ، زنگ زده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنهار
تصویر زنهار
امنیت، امان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنهار
تصویر زنهار
امان و مهلت، پناه و امان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهار
تصویر زنهار
هنگام تنبیه و تحذیر به کار می رود، بپرهیز، برحذر باش، برای مثال زینهار از قرین بد زنهار / و قنا رّبنا عذاب النّار (سعدی - ۱۰۰) زنهار، دروغ نگو، مهلت، عهد و پیمان، امان، پناه
به زنهار داشتن: کسی را امان دادن و در پناه خود گرفتن
به زنهار کسی درآمدن: به کسی پناه بردن و از او امان گرفتن
زنهار خوردن: کنایه از عهد شکستن، پیمان شکستن، برای مثال من دل به تو دادم که به زنهار بداری / زنهار مخور بر دل زنهاری زنهار (فرخی - ۱۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
پارسی تازی گشته نهاری ناشتایی روزانه روز به روز چیزی که مرد ناهار (گرسنه) بخورد (رشیدی) : طعام اندکی که بدان ناشتا کنند: (من دوش بکف داشتم آن زلف همه شب وز دو لب او کرده ام امروز نهاری) توضیح السامی فی الاسامی در معنی الهنه و السلفه و اللهجه (نهاری) را آورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهار
تصویر زنهار
((زِ))
پناه، امان، مهلت، ضمانت، امانت، شبه جمله که برای تنبیه و تحذیر گویند به معنای دور باش، حذر کن، زینهار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهاری
تصویر نهاری
((نَ))
طعامی که بدان ناشتا کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنگارش
تصویر زنگارش
اکسیداسیون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زندانی
تصویر زندانی
محبوس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
مخفیانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پنداری
تصویر پنداری
خیالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنباره
تصویر زنباره
زن دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنبارگی
تصویر زنبارگی
زن بازی زن دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به زنگبار اهل زنگبار از مردم زنگبار، صمغی سیاه که از درخت صنوبر گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زندانی
تصویر زندانی
کسی که در محبس باشد آنکه در زندان و از آزادی محروم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجیری
تصویر زنجیری
منسوب به زنجیر، لایق زنجیر و قید: دیوانه زنجیری، دیوانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنبوری
تصویر زنبوری
پرمری، پرویزن منسوب به زنبور، خانه مشبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زینهار
تصویر زینهار
پناه جستن و امان خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انماری
تصویر انماری
ناباوری به دینT عدم اعتقاد به روزشمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکاری
تصویر انکاری
نیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصاری
تصویر انصاری
یاری ده منسوب به (انصار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
تنها بودن یگانه بودن، خلوت
فرهنگ لغت هوشیار
نهفته نهانی پوشیده مستور مخفی غیب مقابل پیدا آشکار، مخفیانه در خفا، سرار (در احوال ماه) (التفهیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنداری
تصویر پنداری
گویی، همانا، گوییا، گویا، گمان بری. دراصل فعل مضارع سادۀ دوم شخص مفرد از «پنداشتن» است، (صفت نسبی، منسوب به پندار) خیالی، وهمی، خیال باف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
تنها بودن، بی یار و همدم بودن
فرهنگ فارسی عمید