- زنهار
- امنیت، امان
معنی زنهار - جستجوی لغت در جدول جو
- زنهار
- امان و مهلت، پناه و امان
- زنهار
- هنگام تنبیه و تحذیر به کار می رود، بپرهیز، برحذر باش،
برای مثال زینهار از قرین بد زنهار / و قنا رّبنا عذاب النّار زنهار، دروغ نگو، مهلت، عهد و پیمان، امان، پناه(سعدی - ۱۰۰)
به زنهار داشتن: کسی را امان دادن و در پناه خود گرفتن
به زنهار کسی درآمدن: به کسی پناه بردن و از او امان گرفتن
زنهار خوردن: کنایه از عهد شکستن، پیمان شکستن،برای مثال من دل به تو دادم که به زنهار بداری / زنهار مخور بر دل زنهاری زنهار (فرخی - ۱۷۰)
- زنهار ((زِ))
- پناه، امان، مهلت، ضمانت، امانت، شبه جمله که برای تنبیه و تحذیر گویند به معنای دور باش، حذر کن، زینهار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه شرط و عهد کند، کسی که امان و مهلت طلبد جمع زینهاریان
کسی که امان و پناه بخواهد، زنهارخواه، امانت
اکسید
رودها
مگس گوشتخوار، انجیره از درختان
زنگ فلزات آیینه و جز آن اکسید مس، نامی است که به انواع مختلف استات مس به سبب رنگ سبز آنها داده اند. یا زنگار معدنی زاج سبز
پارسی تازی گشته زنگار زنگ فلزات آیینه و جز آن اکسید مس، نامی است که به انواع مختلف استات مس به سبب رنگ سبز آنها داده اند. یا زنگار معدنی زاج سبز
پناه جستن و امان خواستن
جوی ها
نهرها، جوی ها، رودخانه ها، جمع واژۀ نهر
ماده ای سمّی به رنگ سبز که از عمل اسید استیک در سطح مس به وجود می آید، اکسید مس، زنگ آهن، زنجار، ژنگار، اکسید دو کوئیور
زنگار معدنی: در علم شیمی زاج سبز
زنگار معدنی: در علم شیمی زاج سبز
زنگار، ماده ای سمّی به رنگ سبز که از عمل اسید استیک در سطح مس به وجود می آید، اکسید مس، زنگ آهن، ژنگار، اکسید دو کوئیور
زنهار، هنگام تنبیه و تحذیر به کار می رود، بپرهیز، برحذر باش، زنهار، دروغ نگو، مهلت، عهد و پیمان، امان، پناه
جمع نهر، جوی ها
((یْ))
فرهنگ فارسی معین
پناه، امان، مهلت، ضمانت، امانت، شبه جمله که برای تنبیه و تحذیر گویند به معنای دور باش، حذر کن، زنهار
آلت تناسلی، آلات تناسلی
کمربند یکه مسیحیان ذمی بحکم مسلمانان بر کمر میبسته اند تا از مسلمانان باز شناخته شوند
زیر شکم، شرمگاه
ناهار، گرسنه،
کنایه از کاهش، کاستی،برای مثال ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود / بدان زمان که بسیج نهار کرد «نهار» (فرخی - ۵۲)
کنایه از کاهش تن، لاغری
روز
کنایه از کاهش، کاستی،
کنایه از کاهش تن، لاغری
روز
زیر شکم، گرداگرد آلت تناسل مرد یا زن که موی از آن می روید، شرمگاه
ناهار، چیزی نخورده، ناشتا، طعامی که در نیمروز خورند، ناشتائی خوردن
((زُ نّ))
فرهنگ فارسی معین
رشته ای که مسیحیان به وسیله آن صلیب را به گردن آویزند، کستی، شالی که زردشتیان به کمر بندند
کاهش، کاستی، کاهش تن، لاغری
کمربندی که مسیحیان ذمی به حکم مسلمانان بر کمر می بسته اند تا از مسلمانان بازشناخته شوند، نوار یا گردن بندی که مسیحیان با صلیب کوچکی به گردن خود آویزان می کردند، کستی
امان نامه
نقض عهد کردن عهد شکستن پیمان شکستن، خیانت کردن