جدول جو
جدول جو

معنی زنه - جستجوی لغت در جدول جو

زنه
(زِنْ نَ)
از ’زن ن’، حنطه زنه، گندم ردی ناخوش مزه. (منتهی الارب). گندم ردی و بدمزه. (ناظم الاطباء). حنطه زنه، خلاف عذی و عذی کشتی که فقط از باران آب خورد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زنه
(زِنْ نَ / زَنْ نَ)
از ’زن ن’، ابوزنه، کپی. (منتهی الارب). کنیۀ بوزینه. (از اقرب الموارد). بوزینه و کپی نر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زنه
(زَ نَ / نِ)
پساوندی که در آخر بعضی ازاسماء آید و آنها را اسم آلت سازد، چون آتش زنه، آسیازنه، بادزنه، دوغ زنه، شیرزنه، کاه زنه و جز اینها
لغت نامه دهخدا
زنه
(زِ نَ)
از ’وزن’، مقابل و ناحیۀ چیزی. یقال: هو زنه الجبل، ای حذاؤه و ناحیته، برابر. یقال: هو زنته، یعنی او برابر آن است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زنه
(تَ)
از ’وزن’، نهادن دل خود بر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سختن. (تاج المصادر بیهقی). سنجش و سنجیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سنجیدن و اندازه کردن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سنجیدن شعر را. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به وزن شود
لغت نامه دهخدا
زنه
زنده، جاندار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنهار خوردن
تصویر زنهار خوردن
کنایه از عهد شکستن، پیمان شکستن، برای مثال من دل به تو دادم که به زنهار بداری / زنهار مخور بر دل زنهاری زنهار (فرخی - ۱۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنهارداری
تصویر زنهارداری
نگاه داشتن عهد و پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنهاریان
تصویر زنهاریان
زنهاری، آنکه امان و پناه بخواهد، زنهارخواه، امانت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنهاردار
تصویر زنهاردار
دارای امان و زنهار، پای بند به عهد و پیمان، وفادار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
کسی که امان و پناه بخواهد، زنهارخواه، امانت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزنه
تصویر خزنه
خازن ها، نگهبان خزانه ها، خزانه دارها، جمع واژۀ خازن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنهار
تصویر زنهار
هنگام تنبیه و تحذیر به کار می رود، بپرهیز، برحذر باش، برای مثال زینهار از قرین بد زنهار / و قنا رّبنا عذاب النّار (سعدی - ۱۰۰) زنهار، دروغ نگو، مهلت، عهد و پیمان، امان، پناه
به زنهار داشتن: کسی را امان دادن و در پناه خود گرفتن
به زنهار کسی درآمدن: به کسی پناه بردن و از او امان گرفتن
زنهار خوردن: کنایه از عهد شکستن، پیمان شکستن، برای مثال من دل به تو دادم که به زنهار بداری / زنهار مخور بر دل زنهاری زنهار (فرخی - ۱۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
(حَ زَ نَ / حَ نَ)
حزن. زمین ناهموار. زمین درشت. زمین ستبر. سنگلاخ
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ نَ)
جمع واژۀ خازن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) : و قال الذین فی النار لخزنه جهنم ادعوا ربکم یخفف عنا یوماً من العذاب. (قرآن 49/40)
لغت نامه دهخدا
(حُ نَ)
نام کوهی است در دیار شکر برادران بارق در ازد یمن. (معجم البلدان). و در مراصدالاطلاع تصحیف شده است
لغت نامه دهخدا
(حُ نَ)
یکی کوه درشت. ج، حزن
لغت نامه دهخدا
(رِ نَ)
جای گرد آمدن آب. ج، رزان. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
آنکه شرط و عهد کند، کسی که امان و مهلت طلبد جمع زینهاریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهار نامه
تصویر زنهار نامه
امان نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزنه
تصویر رزنه
آبگیر پشته آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهار دار
تصویر زنهار دار
پای بند وفادار، امین مقابل زینهار خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهار خوردن
تصویر زنهار خوردن
نقض عهد کردن عهد شکستن پیمان شکستن، خیانت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهار خواستن
تصویر زنهار خواستن
پناه خواستن، مهلت خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهار خواری
تصویر زنهار خواری
عهد شکنی پیمان شکنی، خیانت مقابل زنهار داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهار خوار
تصویر زنهار خوار
عهد شکن پیمان شکن، خائن در امانت خیانتگر مقابل زنهار دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهار
تصویر زنهار
امان و مهلت، پناه و امان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزنه
تصویر خزنه
جمع خازن، گنجوران جمع خازن گنجوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهار شکستن
تصویر زنهار شکستن
نقض عهد کردن عهد شکستن پیمان شکستن، خیانت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
((زِ))
کسی که امان و پناه بخواهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنهار
تصویر زنهار
((زِ))
پناه، امان، مهلت، ضمانت، امانت، شبه جمله که برای تنبیه و تحذیر گویند به معنای دور باش، حذر کن، زینهار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزنه
تصویر خزنه
((خَ زَ نِ))
جمع خازن، گنجوران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
آمنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنهار
تصویر زنهار
امنیت، امان
فرهنگ واژه فارسی سره
خزانه، محل کاشتن بذر گیاه
فرهنگ گویش مازندرانی