- زندقه
- بی دینی، بی مذهبی، انکار قیامت
معنی زندقه - جستجوی لغت در جدول جو
- زندقه
- زندیقی، بی دینی، کفر باطنی با تظاهر به ایمان
- زندقه ((زَ دَ قِ))
- باطناً کافر بودن و تظاهر به ایمان کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گلوله ساختن چیزی را، تیز نگریستن بسوی کسی. واحد بندق یک گلوله (گلین سنگین سربی)
زندیان
گلو بند، ایستار
جمع زندیق
زفت بسیار زفت (زفت بخیل)
زندیق ها، کافران، جمع واژۀ زندیق
میوۀ خشک ناشکوفا که مغز آن چسبیده به پوست نیست، هر چیز کروی شبیه فندق
زیر شکم
گونه ای میوه خشک ناشکوفا که میوه فقط حاوی یک دانه است و این دانه آزاد است و به انساج میوه اتصالی ندارد. بهترین نمونه این میوه ها فندق است که میان بر میوه چوبی و سخت شده ولی برون بر درون بر میوه به صورت پوسته بسیار نازکی خارج و داخل میان بر را پوشانده و دانه به طور آزاد در داخل قرار گرفته و محتوی مواد اندخته یی فراوان است. به عبارت دیگر آنچه که بنام پوست چوبی فندقی شکسته ودور ریخته می شود عبارت از قسمتهای سه گانه میوه است برخی میوه ها ممکنست از دو فندقه درست شده باشند مانند نباتات تیره جعفری و برخی ممکنست از چهار فندقه به وجود آمده باشند مانند نباتات تیره گاو زبان و نعناع و بعض میوه ها ممکنست از چند فندقه تشکیل شده باشند مانند میوه آلاله و توت فرنگی. توضیح فندق میوه وقتی که به درخت است از پیاله سبز رنگی احاطه شده و این پیاله سبز عبارتست از مجموع کاسبرگها و برگک زیر گل
((فَ یا فُ دُ قِ یا قَ))
فرهنگ فارسی معین
گونه ای میوه خشک ناشکوفا که میوه اش فقط حاوی یک دانه است و این دانه آزاد است و به انساج میوه اتصالی ندارد. بهترین نمونه این میوه ها فندق است
مونث زنق از پارسی کوچه باریک، زنخ، باریکه کوچه تنگ و باریک
زندگی و حیات، امرار معاش کردن، گذران زندگی
زفت بسیار زفت (زفت بخیل)
مقابل مرده، جاندار، انسان یا حیوانی که جان در بدن دارد، عظیم و بزرگ
آتش زنه
Alive, Live, Living, Vivid
живой , яркий
lebendig
живий , яскравий
żywy, żyjący
活着的 , 活的 , 生动的
vivo, vívido
vivo, vivente, vivido
vivo, vívido
vivant, vif
levend, levendig
जीवित , जीवंत
hidup, cerah