- زنجیرگر
- زنجیرساز، کسی که زنجیر می سازد
معنی زنجیرگر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متسلسل
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، صیّاد، قانص، حابل، نخجیرگان، نخجیروال، متصیّد، صیدبند، صیدگر، شکارگیر، نخجیرزن، نخجیرگیر، شکارگر، صیدافکن
سریال، سلسله
منسوب به زنجیر، لایق زنجیر و قید: دیوانه زنجیری، دیوانه
حاشیه ای که در اطراف چیزی مخصوصاً سکه های فلزی بشکب زنجیر درست کنند
سزاوار زنجیر شدن، خطرناک، کنایه از کسی که در بند و زنجیر باشد، زندانی، کنایه از دیوانه
هر چیز شبیه زنجیر، کنایه از حاشیه ای که در اطراف چیزی خصوصاً سکه های فلزی به شکل زنجیر درست می شود
رشته ایست مرکب از حلقه های فلزی متصل بهم، سلسله
حلقه های فلزی ریز یا درشت به هم پیوسته شبیه رشته یا طناب، سلسله