حشرۀ کوچکی از راستۀ نازک بالان، چهار بال نازک و نیش زهرآلود زنبور عسل: در علم زیست شناسی مگس انگبین، نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوه ای که موم و عسل تولید می کند، منج، منگ، کبت
حشرۀ کوچکی از راستۀ نازک بالان، چهار بال نازک و نیش زهرآلود زنبور عسل: در علم زیست شناسی مگس انگبین، نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوه ای که موم و عسل تولید می کند، منج، منگ، کبت
شنگرف، یکی از انواع سنگ های معدن جیوه که در معادن به صورت توده یا رشته و رگه پیدا می شود، غبارش سرخ یا قهوه ای رنگ است و در نقاشی به کار می رود، سولفور جیوه، اکسید سرخ سرب، زنجرف، شنجرف
شَنگَرف، یکی از انواع سنگ های معدن جیوه که در معادن به صورت توده یا رشته و رگه پیدا می شود، غبارش سرخ یا قهوه ای رنگ است و در نقاشی به کار می رود، سولفور جیوه، اکسید سرخ سرب، زَنجَرف، شَنجَرف
از صمغ های سقزی به رنگ سرخ، زرد یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچه ها به دست می آید و در معالجۀ بیماری های درد مفاصل، عرق النسا و کرم معده مفید است، انزروت، انجروت، کنجده، کنجیده، بارزد، بیرزد، بیرزه، بریزه
از صمغ های سقزی به رنگ سرخ، زرد یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچه ها به دست می آید و در معالجۀ بیماری های درد مفاصل، عرق النسا و کرم معده مفید است، اَنزَروت، اَنجَروت، کُنجِده، کُنجیده، بارزَد، بیرزَد، بیرزه، بِریزه
مأخوذ از زنجبیل تازی و بمعنی آن. (ناظم الاطباء). زنجبیل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زنحبیل و کارآموزی داروسازی ص 179 شود. - زنجفیل پرورده، زنجبیل پرورده. رجوع به همین ترکیب ذیل زنجبیل شود. - زنجفیل کوکه، نانی است چون نیمه بهی یااناری درشت که شکر و زنجبیل دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - زنجفیلی، منسوب به زنجفیل. آنچه بزنجفیل آمیخته باشند چون نان و حلوا و جز اینها. رجوع به زنجبیل شود. - ، نوعی نان کوچک مدور که از آرد و شیرۀ انگور و زنجفیل به هنگام نوروز در جنوب خراسان تهیه می کنند
مأخوذ از زنجبیل تازی و بمعنی آن. (ناظم الاطباء). زنجبیل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زنحبیل و کارآموزی داروسازی ص 179 شود. - زنجفیل پرورده، زنجبیل پرورده. رجوع به همین ترکیب ذیل زنجبیل شود. - زنجفیل کوکه، نانی است چون نیمه بهی یااناری درشت که شکر و زنجبیل دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - زنجفیلی، منسوب به زنجفیل. آنچه بزنجفیل آمیخته باشند چون نان و حلوا و جز اینها. رجوع به زنجبیل شود. - ، نوعی نان کوچک مدور که از آرد و شیرۀ انگور و زنجفیل به هنگام نوروز در جنوب خراسان تهیه می کنند
ظاهراً تصحیف و تحریف شدۀ ضجه و مویه است. در عرف عام به همان معنی اصلی یعنی ناله، فریاد، مویه، التماس، گریه و زاری نومیدانه و از روی تأثر به کار می رود. حرف اول این واژه را به فتح و گاه به کسر می خوانند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
ظاهراً تصحیف و تحریف شدۀ ضجه و مویه است. در عرف عام به همان معنی اصلی یعنی ناله، فریاد، مویه، التماس، گریه و زاری نومیدانه و از روی تأثر به کار می رود. حرف اول این واژه را به فتح و گاه به کسر می خوانند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
مقداری از گناهان باشد به شریعت زردشت. (برهان). محکوم بسبب گناهان در دین زرتشتی. (فرهنگ فارسی معین). بمعنی گناه اندک بر وفق شریعت زردشت چنانکه ما صغیره گوییم. (انجمن آرا) (آنندراج). مقداری از گناهان و گناهان صغیره. (ناظم الاطباء). در پهلوی تناپور در وندیداد، فرگرد 4 بند 17 تنمپیریئیت آمده مرکب از کلمه تن و مصدر پر. همین مصدر در اوستا برابرکردن وسنجیدن و انباردن است. در گزارش پهلوی در توضیح کلمه مذکور وندیداد آمده تناپوهر بود کسی که پنج بارگناه (اردش) از او سر بزند و در دین زرتشتی تنافور یعنی محکوم است. (از یادداشتهای تفسیر وندیداد پور داود حاشیۀ برهان چ معین)
مقداری از گناهان باشد به شریعت زردشت. (برهان). محکوم بسبب گناهان در دین زرتشتی. (فرهنگ فارسی معین). بمعنی گناه اندک بر وفق شریعت زردشت چنانکه ما صغیره گوییم. (انجمن آرا) (آنندراج). مقداری از گناهان و گناهان صغیره. (ناظم الاطباء). در پهلوی تناپور در وندیداد، فرگرد 4 بند 17 تنمپیریئیت آمده مرکب از کلمه تن و مصدر پر. همین مصدر در اوستا برابرکردن وسنجیدن و انباردن است. در گزارش پهلوی در توضیح کلمه مذکور وندیداد آمده تناپوهر بود کسی که پنج بارگناه (اردش) از او سر بزند و در دین زرتشتی تنافور یعنی محکوم است. (از یادداشتهای تفسیر وندیداد پور داود حاشیۀ برهان چ معین)
زنجرف است معرب شنگرف. (منتهی الارب) (آنندراج). مأخوذ از فارسی شنگرف. شنجرف. (ناظم الاطباء). از احجار عملی است، از زیبق و زرنیخ و کبریت سازند. (نزهه القلوب). به فارسی شنگرف نامند. معدنی او از معدن جیوه و طلا و مس بهم می رسد و بعضی او را کبریت احمر دانسته اند و مصنوع او از زیبق و کبریت است... و از جملۀ سموم قتاله است و رادع اورام حاره و قابض تر از شادنج و قاطع نزف الدم... (تحفۀ حکیم مؤمن)... آنچه مخلوق بود به یونانی مینیون گویند و آن حجرالزیبق است و آنچه مصنوع بود به یونانی قیناباری گویند... (اختیارات بدیعی). رجوع به قیناباری، مینیون، ترجمه ابن البیطار ج 1 ص 224، اختیارات بدیعی، تحفۀ حکیم مؤمن، شنجرف، شنگرف و نشوءاللغه ص 94 شود
زنجرف است معرب شنگرف. (منتهی الارب) (آنندراج). مأخوذ از فارسی شنگرف. شنجرف. (ناظم الاطباء). از احجار عملی است، از زیبق و زرنیخ و کبریت سازند. (نزهه القلوب). به فارسی شنگرف نامند. معدنی او از معدن جیوه و طلا و مس بهم می رسد و بعضی او را کبریت احمر دانسته اند و مصنوع او از زیبق و کبریت است... و از جملۀ سموم قتاله است و رادع اورام حاره و قابض تر از شادنج و قاطع نزف الدم... (تحفۀ حکیم مؤمن)... آنچه مخلوق بود به یونانی مینیون گویند و آن حجرالزیبق است و آنچه مصنوع بود به یونانی قیناباری گویند... (اختیارات بدیعی). رجوع به قیناباری، مینیون، ترجمه ابن البیطار ج 1 ص 224، اختیارات بدیعی، تحفۀ حکیم مؤمن، شنجرف، شنگرف و نشوءاللغه ص 94 شود
ارند گجستک لهاش گراز خرده بینان بخرد نباشم نباشم هم از ابلهان لهاشم (نزاری) دشمنروی بازرگانی بود بسیار مال اما به غایت دشمنروی و گرانجان (کلیله و دمنه) ناپسند مورد نفرت واقع شده ناپسند دور شده، جمع منفورین
ارند گجستک لهاش گراز خرده بینان بخرد نباشم نباشم هم از ابلهان لهاشم (نزاری) دشمنروی بازرگانی بود بسیار مال اما به غایت دشمنروی و گرانجان (کلیله و دمنه) ناپسند مورد نفرت واقع شده ناپسند دور شده، جمع منفورین