جدول جو
جدول جو

معنی زنبیل - جستجوی لغت در جدول جو

زنبیل
سبد مانندی که از حصیر یا برگهای خرما یا نایلونی بافند و بر آن دسته ای نصب کنند و چیزهای خوردنی داخل آن گذارند و حمل و نقل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
زنبیل
سبد، سله، سبدی که از نی، ترکه یا برگ درخت خرما بافته شده
تصویری از زنبیل
تصویر زنبیل
فرهنگ فارسی عمید
زنبیل
((زَ))
سبدی که از الیاف گیاهی بافند
تصویری از زنبیل
تصویر زنبیل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آلتی است که در ورزشهای بدنی بخصوص زیبایی اندام یکار رود و آنرا معمولا یک جفت است که هر کدام را در یک دست گرفته ضمن باز و بسته کردن دست عضلات بازو پشت بازو ساعد و کتف را تقویت میکند. یا دمبل صفحه یی دمبلی که وزن آن با اضافه کردن و کم کردن صفحات مختلف قابل تغییر است. یا دمبل قالبی دمبلی که وزن آن ثابت است و فابل کم و زیاد کردن نیست برای جثه های مختلف از 4 کیلویی تا 12 کیلویی (یک جفت) وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی چوبین به شکل مکعب مستطیل که سطح فوقانی آن باز است و در آن خاک خشت و مانند آن کنند و از جایی به جای دیگر برند زنبه، مشکی که بر دو سر آن دو چوب تعبیه کنند و بدان آب کشند
فرهنگ لغت هوشیار
بیخ گیاهی است دارای برگهای دراز و باریک شبیه به برگ نی، گلهایش خوشه ای زرد رنگ، و بلندیش تا یک متر میرسد، طمعش تند و برای معطر ساختن بعضی خوراکها بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
سبدی بافته از نی بوریا یا ترکه چوب و یا برگ خرما که در آن چیزها نهند و از جایی بجایی برند زنبیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجبیل
تصویر زنجبیل
گیاهی پایا، با برگ های دراز و باریک شبیه برگ نی، گل هایی خوشه ای و زرد رنگ و ساقه ای معطر که مزه ای تند دارد و به عنوان ادویه و دارو به کار می رود
زنجبیل شامی: در علم زیست شناسی راسن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنبغل
تصویر زنبغل
زابگر، ضربه به دهان پر از باد برای خارج شدن هوا از آن با صدا، آپوخ، زابغر، زبغر، زنبلغ
فرهنگ فارسی عمید
هندی تازی گشته از کامپیلاسرخ خاکه از گیاهان گیاهی است از تیره فرفیون که گونه های مختلفش بشکل درختچه می باشد ولی گاهی نمو جالبی کرده و بشکل درخت در می آید و یا ارتفاع 10 متر نیز می رسد این گیاه بومی گرم زمین خصوصا عربستان حبشه هندوسراندیب می باشد، برگهایش کامل و دارای گوشوارک و بیضوی و خشن و بی کرک است. گلهایش دوپایه و پوشیده از کرکهای نازک و دارای نهنج محدب است. گل نرش دارای تعداد زیادی پرچم و گل ماده شامل 3 برچه است. میوه اش به بزرگی نخود و پوشید از غبار قرمز رنگ (تارهای غده یی کوچک میکروسکوپی) است. قسمت مورد استفاده این درخت بشره کپسولهای میوه آن است که شامل تارهای غده یی کرک مانند است و بدین جهت برای به دست آوردن آن میوه رسیده گیاه را به صورت قطعاتی در آورده خشک می کنند و سپس آنها را در سبدی قرار داده برروی یکدیگر مالش می دهند. بر اثر این عمل غباری از اصطکاک میوه ها بر یکدیگر حاصل می گردد که از سوراخهای سبد بر روی پارچه ای که در زیر آن قرار دارد جمع آوری می شود. این گرد حاصل برنگ قرمز یا آجری یا قرمز تیره است. این گرد خاصیت اشتغال شدید دارد و اگر در آب ریخته شود بر سطح آن قرار می گیرد و بر اثر حرارت بوی معطر از آن استشمام می شود. گرد حاصل شامل مقادیر زیادی صمغ (80 درصد) و ماده ای به نام روتلرین یا کامالین یا مالوکسین است. این گرد بهترین داروی نافع کرم کدو و مخصوصا بوتریوسفال است. مقدار زیاد آن دارای اثر مسهل شدید است ولی با تهوع و قی همراه می باشد، پس از مصرف این گرد به منظور رفع کرم کدو خوردن مسهل ضروری نیست. مصرف این گرد بمقدار 6 تا 2 گرم برای اشخاص بالغ و نیم تا 2 گرم برای اطفال 5 تا 10 ساله است قنبلیله ورس کمله کامالا ملوتوس کنبیلا کنبیله قنبیله. توضیح در طب قدیم چون منحصرا گرد این گیاه که زرد رنگ است و گرد و خاک را دارد در تداوی مصرف می شده عامه مردم خیال می کرده اند که نوعی خاک است، گرد (پودر) گیاه قنبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجبیل
تصویر زنجبیل
((زَ جِ))
گیاهی است پایا، دارای برگ های دراز و باریک، گل هایش خوشه ای و زردرنگ، ارتفاعش تا یک متر می رسد. قسمت مورد استفاده این گیاه ریزوم آن است که همان زنجبیل معروف است، طعمش تند و سوزان است، در قدیم برای درمان سرماخوردگی از آن استفاده می شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبیل
تصویر زبیل
سرگین، انبان، خنور، کدوی کاواک که زنان در آن پنبه نهند زنبیل سبد
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی چوبین به شکل مکعب مستطیل که سطح فوقانی آن باز است و در آن خاک خشت و مانند آن کنند و از جایی به جای دیگر برند زنبه، مشکی که بر دو سر آن دو چوب تعبیه کنند و بدان آب کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبیل
تصویر نبیل
نجیب و شریف، دانا و هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبیل
تصویر زبیل
زباله، خار و خاشاک و خاک روبه، چیزهای دورریختنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبیل
تصویر نبیل
تیز خاطر، هوشیار، صاحب ذکاوت، دانا و شریف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبیل
تصویر زبیل
((زَ یا زِ))
زنبیل، سبد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نبیل
تصویر نبیل
((نَ))
هوشیار و گرامی، نجیب، شریف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنبیل بافی
تصویر زنبیل بافی
عمل و شغل زنبیل باف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنبیل باف
تصویر زنبیل باف
آنکه زنبیل بافد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنبیل باف
تصویر زنبیل باف
زنبیل ساز، کسی که زنبیل می بافد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دبه و زنبیل
تصویر دبه و زنبیل
آوند و سبد، پس و پیش کون و چوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبه و زنبیل گرفتن
تصویر دبه و زنبیل گرفتن
کنایه از گدایی کردن، به دست آوردن روزی با زحمت و رنج
فرهنگ فارسی معین