جدول جو
جدول جو

معنی زنایانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

زنایانیدن
(لَ اَ تَ)
شخولیدن و صفیر زدن، صفیر زدن اسب را، زنونیدن کنانیدن سگ و گرگ را. (ناظم الاطباء). به همه معانی رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 45 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زایاندن
تصویر زایاندن
کمک کردن به زائو هنگام زاییدن و بچۀ او را گرفتن، به زادن وا داشتن، مامایی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناوانیدن
تصویر ناوانیدن
خم کردن، خم دادن، مانده کردن، خسته کردن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ)
گشادن فرمودن و کنانیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لُ / لِ دَ)
زنده کردن. (آنندراج). احیا کردن و زنده کردن و دوباره حیات دادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ اُ دَ)
دوباره حیات دادن و زندگانی تازه بخشیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
مرکّب از: ناو + انیدن، پسوند مصدر متعدی، متعدی ناویدن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، خم کردن. خم دادن. (آنندراج) (برهان قاطع)، خمانیدن. کج کردن. (ناظم الاطباء) : تتابع، ناوانیدن باد سر گیاه را. (منتهی الارب) ، مانده گردانیدن. (برهان قاطع) (آنندراج)، مانده کردن، کندن فرمودن. (ناظم الاطباء)، رجوع به ناویدن شود
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ)
به ناله واداشتن. (یادداشت مؤلف) ، مریض کردن. (یادداشت مؤلف). رجوع به نالاندن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ خوَرْ / خُرْ دَ)
شاینده کنانیدن و شایسته کنانیدن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ کَ دَ)
رجوع به چایاندن شود
لغت نامه دهخدا
(لَغْوْ کَ دَ)
به زداییدن و زدودن واداشتن دیگری را. (از فرهنگ شعوری). زدودن کنانیدن و زداییدن فرمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ دَ)
نمایاندن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به نمایاندن و نمودن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جَرْ رَ کَ دَ)
تعریف. تبصیر. شناساندن. (یادداشت مؤلف). معرفی کردن و معروف کنانیدن و شناختن فرمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُهْ زَ دَ)
مرکّب از: ب + زایانیدن، کمک کردن مر زن را در زحمت و امداد کردن در زائیدن. (ناظم الاطباء)، رجوع به زایاندن و زایانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لُ گُ تَ)
به زادن داشتن. مددکردن به زاینده. زایاندن. رجوع به مادۀ فوق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَلْ لَ زَ دَ)
کشادن فرمودن. کشودن. کشانیدن. (ناظم الاطباء). گشایانیدن. رجوع به گشایانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لُ خوا / خا دَ)
یاری دادن به زچه گاه زادن. زایاندن ماما زاچه را. زایانیدن. و رجوع به زایانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ رِ دَ)
سبب لرزیدن شدن، سوراخ کردن، با آتش گرم کردن. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(کِ شِ تَ)
راحت بخشیدن: الاراحه، برآسایانیدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناوانیدن
تصویر ناوانیدن
خم کردن خم دادن، مانده کردن خسته گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نالانیدن
تصویر نالانیدن
بناله درآوردن، مریض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمایانیدن
تصویر نمایانیدن
نشان دادن، آشکارکردن واضح ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناسانیدن
تصویر شناسانیدن
آشنا کردن معرفی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایاندن
تصویر زایاندن
یاری دادن به زائو هنگام زاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسایانیدن
تصویر آسایانیدن
راحت بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایانیدن
تصویر زایانیدن
یاری دادن به زائو هنگام زاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوانیدن
تصویر ناوانیدن
((دَ))
خم کردن، خم دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زایاندن
تصویر زایاندن
((دَ))
یاری دادن به زائو به هنگام زادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شناسانیدن
تصویر شناسانیدن
((ش دَ))
شناساندن، آشنا کردن، معرفی کردن
فرهنگ فارسی معین