- زناق
- گلوبند گردن آویز، ایستار افسار گونه ای از زرفین و ریسمان که هنگام سرکشی ستور آن را کشند
معنی زناق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گلو بند، ایستار
نسوان
نوعی گل درشت دارای برگهای لطیف و خوشرنگ به اقسام مختلف
شاهی از گیاهان
سایه کوتاه
نکوهنده، آستانک (بلا) پتیاره
انبوهی کردن
کمربند یکه مسیحیان ذمی بحکم مسلمانان بر کمر میبسته اند تا از مسلمانان باز شناخته شوند
دمچه، ژند، (چخماق تفنگ)
جگر آکند چرب روده
زیورزنانه
با پشتکار
خیک ساز خیک فروش
ترفندگر فریبکار مکار فریبنده ریا کار
زفت بسیار زفت (زفت بخیل)
تلخ آب، شور خوراک
پارسی است و همان جناغ و چناغ شکستن
ندیم مقرب مصاحب، جمع ایناقان
جمع حنق، خشم ها
جام خبه کردن از گلو
دراز بلند سر بند مشک از دوال، رشته، زه کمان، دراز
ریاکار، دورو، نیرنگ ساز
ستاره ای در صورت فلکی دب اکبر
گیاهی پایا، با برگ های دراز شمشیری، ساقۀ کوتاه و گل هایی به رنگ های مختلف که مصرف دارویی دارد، سوسن، سوسن آزاد
دیفتری، بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره می شود، از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتی های قلبی، کلیوی و فلج دست و پا را موجب می شود، بادزهره، زهرباد
دست در گردن یکدیگر زدن، یکدیگر را در آغوش گرفتن، معانقه
زویج، نوعی خوراک که از تکه های رودۀ گاو یا گوسفند پر شده از پیه و گوشت تهیه می شود، زونج، زیچک، لکانه
نومیدی، بلا و سختی
((زَ بَ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی است پایا از راسته تک لپه ای ها جزو گروهی که جام و کاسه رنگین دارند و سردسته زنبقی ها می باشند. این گیاه دارای ساقه زیرزمینی نشاسته دار و گل های رنگین معطر است
((زُ نّ))
فرهنگ فارسی معین
رشته ای که مسیحیان به وسیله آن صلیب را به گردن آویزند، کستی، شالی که زردشتیان به کمر بندند