جدول جو
جدول جو

معنی زنائیم - جستجوی لغت در جدول جو

زنائیم
(زْنا / زِ)
زنوئیمو. شهری است در چکسلواکی (مراوی) که 26000 تن سکنه و کارخانه های تهیۀ مواد غذائی و قند و آبجو دارد. و مارمون در سال 1809 میلادی در این شهر اتریشی ها را شکست داد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنادیق
تصویر زنادیق
زندیق ها، کافران، جمع واژۀ زندیق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشائیم
تصویر مشائیم
مشئوم ها، نامبارک ها، بدیمن ها، بدشگون ها، جمع واژۀ مشئوم
فرهنگ فارسی عمید
(ثُ ئی یَ)
در نزد علماء منطق قسمی از قضیۀ حملیه باشد که بیان آن در ذکر معنی کلمه حمل بیاید. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ منهام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منهام شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ متآم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (اقرب الموارد). و رجوع به متآم شود
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ)
دهی است از دهستان امجز بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 55000گزی جنوب خاوری مسکون و 4000گزی جنوب راه مالرو کروک به مسکون واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 60 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات و لبنیات و شغل اهالی گله داری و زراعت و راه آن مالرو است. مزارع آب داغو و زیواری نگرکان جزء این ده است. ساکنین از طایفۀ امجزی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مشؤوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به معنی مرد بدفال. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ یَ / شَ ئی یَ)
رجل شنائیه، مرد دشمنی کننده. (منتهی الارب). مرد مبغض. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
فرزند یوسف بن یعقوب. (یادداشت بخط مؤلف) :
به جایش فرائیم فرخ نشست
به عدل و سخا پیش بگشاد دست.
شمسی (یوسف و زلیخا).
در مأخذ دیگری دیده نشد. شاید اصل کلمه مصحف ’ابراهیم’ باشد
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جمع واژۀ زنبور. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (دهار). رجوع به زنبور شود
لغت نامه دهخدا
(زَ ئی ی)
زناکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
ترنجیده و گرفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منقبض. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جمع واژۀ زنبیل. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به زنبیل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نظام. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ انغام. جج نغم. (از المنجد). رجوع به نغم و انغام شود
لغت نامه دهخدا
(قُ عَ / عِ اَ تَ)
منی. انانیت. (فرهنگ فارسی معین) : فاذا تفحصت، فلاتجد ما انت به انت الا شیئاً مدرکاً لذاته و هو انائیتک، و فیه شارکک کل من ادرک ذاته و أنائیته. (حکمهالاشراق ص 112). اذا تبین ان انائیتک نور مجرد و مدرک لنفسه... فیجب ان یکون الکل مدرکاً لذاته. (حکمهالاشراق ص 120). و رجوع به همین کتاب ص 11 و 201 و 211 و 218 و انانیت شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ انعام. جج نعم. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از المنجد). رجوع به انعام و نعم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زنابی
تصویر زنابی
نیش کژدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنایم
تصویر غنایم
جمع غنیمت مالهایی که بی دست رنج نصیب گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنائم
تصویر غنائم
جمع غنیمت
فرهنگ لغت هوشیار
غنایی در فارسی سوز واره، آهنگین منسوب به غنا. یا شعر غنائی. شعریست که حاکی از عواطف و احساسات باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تائیم
تصویر تائیم
بیوه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنائی
تصویر حنائی
برناکی از رنگ ها، یرنابسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثنائی
تصویر ثنائی
دو واتی دندان ثنائی. دو دندان پیشین. کلمه دوحرفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زناجیر
تصویر زناجیر
جمع زنجیر، از پارسی زنجیرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنانی
تصویر زنانی
خودپسند: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع زنبور، کلیزان کبتان حشره ایست از راسته نازک بالان که دارای چهار بال نازک است و قطعات دهانیش بیشتر لیسنده است. تغییر شکل این حشره کامل است. زنبوران معمولا به طور اجتماع با تشکیلات منظم میزیند و در سوراخهاو شکافهای بین دیوار یا زمین لانه هایی برای خود تهیه میکنند که فاقد ذخیره غذای است زنبور دارای سوزن زهر آلودی است موسوم به نیش که به کیسه زهری مرتبط است و حشره برای دفاع یا بی حس کردن شکار و احیانا کشتن آن از نیش خود استفاده میکنند. در تداول عامه زنبور به دو نوع ازین حشره اطلاق شود: زنبوهای زرد رنگ که کوچکترند زنبورهای سرخ رنگ که درشت تر میباشند. از لحاظ زندگی و طرز تعذیه هر دو نوع یکسانند ولی از کلمه زنبور بیشتر مراد زنبور زرد رنگ است زنبور زرد زنبور تخمی. یا زنبور خرمایی زنبور سرخ. یا زنبورسرخ گونه ای زنبور که از زنبورهای زرد درشت تر است و طول اندامش تا 3 سانتیمتر میرسد و بیشتر در حفره های پوسیده تنه درختان و شکاف دیوارها لانه دارد. نیش وی از زنبورهای زرد رنگ دردناک تر است زنبور گاوی زنبور خرمایی زنبور طلایی سوسک طلایی. یا زنبور عسل حشره ایست از راسته نازک بالان که دارای نژادهای مختلف است و از روی رنگشان تمییز داده میشود. زنبور عسل ممکن است سیاه قهوه ای زرد طلایی و دو رنگ باشد بعصی نژادهای آن خونسرد و ملایم و برخی بسیار عصبانی و موذیند. حشره ایست اجتماعی در بعض امکنه به تعداد 30 تا 40 هزار در یک جا و به کمک هم زندگی میکنند. در هر اجتماع زنبور عسل یک ماده موسوم به ملکه یا شاهنگ وجود دارد که درازای بدنش در حدود 2 سانتیمتر و مخروطی شکل است و بالهایش به انتها نمیرسد. ملکه غریب 4 یا 5 سال عمر میکند. بقیه ماده زنبورهای یک اجتماع ماده های عقیم و موسوم به عمله میباشد. و طول بدنشان بین 12 تا 14 میلیمتر و انتهای بدنشان بیضی است. در هر اجتماع زنبور عسل بین 500 تا 5000 زنبور نر وجود دارد. بالهای زنبورهای نر از انتهای بدن هم میگذرد و قدشان بین 15 تا 17 میلیمتر است. عمرشان 3 تا 4 ماه است. عمر زنبورهای تابستانی بین 6 تا 8 هته و عمر کارگرهای زمستانی بین 6 تا 8 ماه است ملکه و نرها کار میکنند و حتی بدون کمک کارگران هم تغذیه نمیتوانند بکنند از فواید زنبور عسل تهیه عسل و موم است زنبورانگبین منگ انگبین نحل. یا زنبور گاوی زنبور سرخ، اخگر آتش، پرده ایست از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثنائیه
تصویر ثنائیه
قسمی از قضیه حملیه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انائیت
تصویر انائیت
منی انانیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشائیم
تصویر مشائیم
جمع مشووم، گجسته ها مرخشگان جمع مشئوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنائی
تصویر فنائی
منسوب به فنا، فان شونده: جسد کثیف فنائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنادیق
تصویر زنادیق
((زَ))
جمع زندیق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنابیر
تصویر زنابیر
((زَ))
جمع زنبور
فرهنگ فارسی معین
تاخت و تاز نمادین به هنگام آوردن عروس به خانه ی بخت به وسیله
فرهنگ گویش مازندرانی