جدول جو
جدول جو

معنی زمیق - جستجوی لغت در جدول جو

زمیق
(زَ)
برکنده شده. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زمیل
تصویر زمیل
ضعیف، ترسو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
دارای عمق، دراز و دورتک، ژرف، گود، کنایه از دارای دقت و تلاش ذهنی، دارای معانی بلند، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمین
تصویر زمین
سطحی که در زیر پا قرار دارد مثلاً چادرش روی زمین کشیده می شد، در علم نجوم سومین سیارۀ منظومۀ شمسی، خشکی مورد تصرف کسی، ملک، محلی برای کشاورزی، مزرعه، سرزمین
زمین فیال: زمینی که برای نخستین بار آن را کاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
(زَ قَ)
لحیه زمیقه، ریش برکنده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مؤنث زمیق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زمیع
تصویر زمیع
شتابزده، با پشتکار، کوشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمیر
تصویر زمیر
کولمه از ماهیان نامرد، کوته بالا، خوبروی کودک، نی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمیت
تصویر زمیت
گرانسنگ جا افتاده مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنیق
تصویر زنیق
با پشتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعیق
تصویر زعیق
ترسو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریق
تصویر زریق
مصغر ازرق زاغ کبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیق
تصویر سمیق
یوغ یوگ چوبی که بر گردن گاو نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمیل
تصویر زمیل
همردیف، همکار، همسفر، یار و رفیق سفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمین
تصویر زمین
خاک، ارض، سطح کره که زیر پای ما است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
گود، دوراندر، فرو رفته، ژرف دراز
فرهنگ لغت هوشیار
هو نوشته خوشنویسی شده خوشنویسیده، نگارینه: جامه پارچه نوشته (شده)، نقش شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلیق
تصویر زلیق
شلیل، ماهی لیز آفگانه (جنین سقط شده) نسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمیق
تصویر نمیق
((نَ))
نوشته (شده)، نقش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زمین
تصویر زمین
((زَ))
سومین سیاره از سیارات منظومه شمسی به نسبت دوری از خورشید، مساحتی از خاک که در آن کشت و زرع می کنند، خاک
زمین و زمان: کنایه از همه جا و همه چیز
زمین را به آسمان دوختن: کنایه از دست به کار محال زدن و به قصد پیروز شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
((عَ))
ژرف، گود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زمیر
تصویر زمیر
((زَ))
کوتاه قد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
ژرف، گود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
Abysmal, Deep, Insightful, Profound
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
abyssal, profond, perspicace
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
ужасный , глубокий , проницательный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
abgründig, tief, scharfsinnig, tiefgründig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
жахливий , глибокий , проникливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
straszliwy, głęboki, przenikliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
abismal, profundo, perspicaz
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
abismal, profundo, perspicaz
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
abissale, profondo, perspicace
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
afschuwelijk, diep, inzichtelijk, diepgaand
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
गहरा , गहरा , सूक्ष्मदर्शी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
sangat buruk, dalam, penuh wawasan, mendalam
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
심연의 , 깊은 , 통찰력 있는
دیکشنری فارسی به کره ای