جدول جو
جدول جو

معنی زمهره - جستجوی لغت در جدول جو

زمهره
(تَ)
سرخ شدن چشم از غضب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زهره
تصویر زهره
(دخترانه)
سیاره ونوس، نماد نوازندگی و خنیاگری، نام سیاره ای در منظومه شمسی که از درخشنده ترین اجرام آسمانی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زمره
تصویر زمره
جماعت، فوج، گروه
فرهنگ فارسی عمید
هر یک از قطعه هایی که در بازی هایی مانند شطرنج و تخته نرد به کار می رود، گلولۀ کوچک از جنس شیشه، سفال یا فلز، قطعه ای تخت و سوراخدار که برای محکم نگه داشتن پیچ در جای خود مورد استفاده قرار می گیرد، در علم زیست شناسی هر یک از استخوان هایی که ستون فقرات یا تیرۀ پشت را تشکیل می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهره
تصویر زهره
دومین سیارۀ منظومۀ شمسی که قدما آنرا سعد می دانستند و به خنیاگری نسبت می دادند، ناهید، ونوس، بیدخت، بغدخت، بیلفت، خنیاگر فلک، مطربۀ فلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهره
تصویر زهره
عضوی کیسه مانند که به کبد چسبیده و صفرا در آن جا دارد، کیسۀ زرداب، کیسۀ صفرا، قدما معتقد بودند که ترس شدید سبب ترکیدن زهره می شود
کنایه از دلیری، یارا، جرات، برای مثال یکی زهرۀ خرج کردن نداشت / زرش بود و یارای خوردن نداشت (سعدی۱ - ۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمجره
تصویر زمجره
بانگ و فریاد، غرش، در موسیقی نی، نی لبک، زن بدکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جمهره
تصویر جمهره
ریگ توده، تودۀ ریگ
فرهنگ فارسی عمید
(تَ مَضْ ضُ)
جنبانیدن آوند را بعد پر شدن تا نیک پر شود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ رَ)
امراءه ممهره، زن کابین کرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
از قصرهای باشکوه دورۀ اسلامی در اندلس است. جرجی زیدان آرد: منصور بن ابی عامر. در سال 368 هجری قمری از الناصر تقلید کرد و کاخی بنام الزاهر بنا کرد که هم منزل و هم سنگر و دژ بشمار میرفت. منصور این کاخ را در کنار رود قرطبه برپا ساخت، و صنعتگران و کارگران فراوان در اطراف آن بکار انداخت، و برج و باروی آن را برافراشت و ساختمانهای بسیاری از آن جمله، دفترخانه ها و انبارها در آن کاخ بنا کرد و حوالی آن کاخ را بوزیران و نویسندگان و دبیران خویش واگذارد و بزودی کاخها و عمارتها و بازارها در آن محل پدید آمد و مردم برای استفاده از رجال دولتی به آنجا هجوم آوردندو آن نواحی را آباد ساختند و تا آنجا که این کاخ به کاخ زهراء متصل گشت و شبها در مسافت ده میل میان این دو کاخ، چراغها روشن میشد و مردم براحتی آمد و شد میکردند. (ترجمه تاریخ تمدن جرجی زیدان بقلم علی جواهرکلام ج 5 ص 137). و رجوع به الحلل السندسیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بی توالد شدن. کانه کل حیه برأسها. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نمو کردن و بالیدن کشت بدون توالد و بدون آنکه زیادی حاصل کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سخت تیز نگریستن بسوی کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
مؤنث زاهر. (فرهنگ نظام) ، ستارۀ درخشان. (دهار). رجوع به زاهر، زاهی، مشعشع، رائع شود، دوله زاهره، دولتی که منشاء آثار خوب است. گویند: لفلان دوله زاهره. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ)
از شهرهای کهن اسپانیاست که بر کنار رود ’دورو’ واقع است و 39300 تن سکنه دارد و کلیسای بزرگی از قرن دوازدۀ میلادی در آن باقی مانده است. (از لاروس). رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 41، 311، 320 و 334 و ج 2 ص 55، 57 شود
لغت نامه دهخدا
نام مردی که به قول ابن الندیم بنقل از اسحاق راهب، کتاب خانه اسکندریه را به امر ’بطولوماوس فیلادلفوس’ گرد کرد و پس از جمع آوردن پنجاه و چهار هزار و صد و بیست نسخه گفت: هنوز در دنیا بسی کتاب در فارس و جرجان و موصل و هند و سند و ارمان و روم هست. رجوع به بطولوماوس فیلادلفوس و حاشیۀ آن شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زُرَ)
فوج و گروه یا گروه متفرق از مردم. ج، زمر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گروه. (ترجمان القرآن). گروه مردمان. (دهار). گروه مردم. (غیاث). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زِ رَ)
نای نوازی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حرفۀ زمّار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زاهره
تصویر زاهره
مونث زاهر
فرهنگ لغت هوشیار
کشیدگی آواز بلندی آواز، بانگ زدن، دراز شدن گیاهان مونث زمخر نای، والا، جه (زن زناکار)، برنایی، انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمجره
تصویر زمجره
بانگ فریاد، آوای نی بانگ نای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زماره
تصویر زماره
مونث زمار نی زن، نی نای، جه (زنا کار زن) نوعی نای که نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهره
تصویر مهره
هر چیز گرد و گلوله و گرد و مدورو ساچمه ای شکل
فرهنگ لغت هوشیار
پوشش باشد بر آب که بر جگر آدمی و حیوانات چسبیده است کیسه زرداب، کیسه صفرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمره
تصویر زمره
جماعت، دسته، جمعیت، گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزهره
تصویر مزهره
از ریشه پارسی زه گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمهره
تصویر جمهره
گرد آوردن و توده کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زماره
تصویر زماره
((زَ مّ رِ یا رَ))
نوعی نای که نوازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زهره
تصویر زهره
واحد زهر، یک شکوفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زهره
تصویر زهره
((زَ رِ یا رَ))
کیسه صفراء، مایع زرد رنگ و تلخ موجود در کیسه صفرا، ترک شدن به شدت ترسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زهره
تصویر زهره
((زُ رِ))
ناهید، دومین سیاره منظومه شمسی به نسبت فاصله از خورشید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زمره
تصویر زمره
((زُ رِ))
گروه، جماعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهره
تصویر مهره
((مُ رِ))
گلوله کوچک از شیشه یا سفال و جز آن ها، نام هر یک از استخوان های کوچکی که در تشکیل ستون فقرات جانداران شرکت دارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جمهره
تصویر جمهره
((جَ هَ رِ یا رَ))
توده ریگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زهره
تصویر زهره
ناهید
فرهنگ واژه فارسی سره