جدول جو
جدول جو

معنی زمله - جستجوی لغت در جدول جو

زمله
همراهیان (همسفران)، گروزه بال (اهل و عیال) کویک بلند (کویک نخل)
تصویری از زمله
تصویر زمله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قزمله
تصویر قزمله
نره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمله
تصویر حمله
آفند، تاختن، تازش، تک، تاخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جمله
تصویر جمله
رسته، فراز، گزاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمله
تصویر عمله
کارگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمله
تصویر آمله
آملج
فرهنگ واژه فارسی سره
نباتی است میان شجر و گیاه که برگش چون مورد و میوه اش باندازه بار سرو است. ابتدا سبزاست و چون برسد سیاه و نرم گردد. چوب آن سخت و اندرون آن سپید و زرد مایل بسرخی و ریشه هایش باریک است و در طب مورد استعمال دارد صفیراء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمله
تصویر رمله
ریگ یک دانه یا یک توده سمیره سیاه (سمیره خط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبله
تصویر زبله
نواله (لقمه) چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زجله
تصویر زجله
آواز مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمنه
تصویر زمنه
از ریشه پارسی تک زمان زمان اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمکه
تصویر زمکه
زود خشم، گول، کوته بالا مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمعه
تصویر زمعه
خرگوش، جوانه، انگشتک انگشت افزوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمره
تصویر زمره
جماعت، دسته، جمعیت، گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلمه
تصویر زلمه
مانایی (شباهه) هاوندی راست و درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمله
تصویر جمله
همگی چیزی، همه، تماماً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمله
تصویر حمله
آهنگ بر دشمن در جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمله
تصویر خمله
ناکسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمله
تصویر شمله
چادر کوتاه که بر خود پیچند، اندک بر خود پیچیدن جامه را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزله
تصویر مزله
جای لغزیدن، لغزشگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمله
تصویر حمله
یورش، هجوم در جنگ،
در پزشکی صرع، در پزشکی اختلال ناگهانی در یکی از اعضای بدن مانند قلب یا مغز،
کنایه از اعتراض یا انتقاد شدید
حمله آوردن: هجوم آوردن، یورش آوردن
حمله بردن: هجوم بردن، یورش بردن
حمله کردن: هجوم بردن، یورش بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جمله
تصویر جمله
در دستور زبان کلام و سخنی که مفید معنی بوده و مرکب از مسند و مسندالیه باشد، همه، همگی، همه، همگی، تماماً، خلاصه
جملۀ شرطیه: در نحو، جمله ای که در آن ادات شرط از قبیل آن، «لو» و «لولا» باشد
جملۀ معترضه: جمله ای خارج از موضوع که میان کلام وارد شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمله
تصویر شمله
شال، دستار، عبا، چادری که به خود می پیچند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمله
تصویر حمله
حامل ها، حمل کنندگان، میوده داران، جمع واژۀ حامل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمله
تصویر آمله
درختی هندی به بزرگی درخت گردو، برگ هایش ریز و انبوه، میوه ای ترش مزه به اندازۀ آلو که دو نوع سیاه و زرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمله
تصویر عمله
عامل، کارگر ساختمان. در فارسی به صورت مفرد استعمال می شود، کارکنان، کارگران
عملۀ طرب: مطربان، خوانندگان و نوازندگان
فرهنگ فارسی عمید
مونث عمل کار، کاریدار، پیشه ور، کاریکر کارگر کارگر ساختمانی کارمزد، چگونگی کار، کار انجام شده کار جمع عامل کارکنان کارگران: ... عمله کارخانه دو نفر. یا عمله طبع. کارگران چاپخانه. یا عمله طرب. گروه مطربان و موسیقی دانان: عمله طرب ناصر الدین شاه. یا عمله کشتی. جاشوان ملاحان، (به معنی مفرد) یک کارگر (مخصوصا کارگر بنایی) : یک عمله حاضر حاضر کن خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمله
تصویر قمله
شپش
فرهنگ لغت هوشیار
مزله و مزلت در فارسی لغزش، لغزشگاه جای لغزیدن محل لغزش، لغزش: و مثل ما کسان از مزلت و منقصتی خالی نباشند، جمع مزال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمله
تصویر نمله
واحد نملیک مورچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمله
تصویر جمله
((جُ لِ))
همگی، همه، کلام و سخنی که معنی داشته و کامل باشد (دستور)، سخن، کلام، تماماً، سراسر، خلاصه، مجمل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمله
تصویر حمله
((حَ مَ لَ))
جمع حامل، حمل کنندگان، برندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمله
تصویر حمله
((حَ لِ یا لَ))
آهنگ جنگ کردن، هجوم بردن، هجوم، یورش، غش (پزشکی)، دفعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زمره
تصویر زمره
((زُ رِ))
گروه، جماعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیمله
تصویر زیمله
((زَ یْ مَ))
کجاوه مانندی که برای حمل بار بر پشت الاغ می بستند
فرهنگ فارسی معین