درد اندرون شکم و زحیر باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). درد شکم. زحیر. (فرهنگ فارسی معین). در فرهنگ بمعنی درد درون و زحیر آمده. (انجمن آرا) (آنندراج) : ای بس که کشد زحیر و زنجه آن کو بچه باز و طفل گایست. ابن یمین (از انجمن آرا). ، بمعنی گریه و نوحه و مویه هم آمده است. (برهان). گریه. مویه. ناله. (ناظم الاطباء). نوحه و مویه. (فرهنگ فارسی معین). بمعنی نوحه و اینکه صاحب فرهنگ زمنج بمعنی نوحه گفته سهو کرده چه زنج و زنجه بمعنی نوحه است، چنانکه فخرالدین ابوالمعالی گفته: به مرگ دیگران تا چند زنجه که مرگ آرد ترا هم در شکنجه. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به زنج شود، تسلسل را نیز گویند. (برهان). بمعنی تسلسل که برادر دور است و اجمالاً معنی تسلسل آنکه عددی و بعدی وجود داشته باشد که غیرمتناهی بود و این محال است. (انجمن آرا) (آنندراج). تسلسل. (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقۀ آذرکیوان است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 249 شود
درد اندرون شکم و زحیر باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). درد شکم. زحیر. (فرهنگ فارسی معین). در فرهنگ بمعنی درد درون و زحیر آمده. (انجمن آرا) (آنندراج) : ای بس که کشد زحیر و زنجه آن کو بچه باز و طفل گایست. ابن یمین (از انجمن آرا). ، بمعنی گریه و نوحه و مویه هم آمده است. (برهان). گریه. مویه. ناله. (ناظم الاطباء). نوحه و مویه. (فرهنگ فارسی معین). بمعنی نوحه و اینکه صاحب فرهنگ زمنج بمعنی نوحه گفته سهو کرده چه زنج و زنجه بمعنی نوحه است، چنانکه فخرالدین ابوالمعالی گفته: به مرگ دیگران تا چند زنجه که مرگ آرد ترا هم در شکنجه. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به زنج شود، تسلسل را نیز گویند. (برهان). بمعنی تسلسل که برادر دور است و اجمالاً معنی تسلسل آنکه عددی و بعدی وجود داشته باشد که غیرمتناهی بود و این محال است. (انجمن آرا) (آنندراج). تسلسل. (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقۀ آذرکیوان است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 249 شود
کلمه نرم و خفی. گویند: ما سمعت له زجمه، نشنیدم از او کلمه. و نیز گویند: ما یعصیه زجمه، یعنی یک کلمه سر از فرمان او نمی پیچد. (از منتهی الارب). آن است که بشنوی چیزی از یک کلمه پنهانی را. گویند: لم اسمع له زجمه و لایخالفه بزجمه. (از اقرب الموارد). کلمه نرم و خفی و سخن آهسته و سرگوشی. (ناظم الاطباء) ، آوازی نرم و ناله مانند که هنگام کشیدن کمان از آن برآید. گویند: سمعت للقوس زجمه،ناله ای از آن شنیده میشود و قوس زجوم کمانی که از کشیدن آن آواز برآید. (از جمهرۀ ابن درید ج 2 ص 91)
کلمه نرم و خفی. گویند: ما سمعت له زجمه، نشنیدم از او کلمه. و نیز گویند: ما یعصیه زجمه، یعنی یک کلمه سر از فرمان او نمی پیچد. (از منتهی الارب). آن است که بشنوی چیزی از یک کلمه پنهانی را. گویند: لم اسمع له زجمه و لایخالفه بزجمه. (از اقرب الموارد). کلمه نرم و خفی و سخن آهسته و سرگوشی. (ناظم الاطباء) ، آوازی نرم و ناله مانند که هنگام کشیدن کمان از آن برآید. گویند: سمعت للقوس زجمه،ناله ای از آن شنیده میشود و قوس زجوم کمانی که از کشیدن آن آواز برآید. (از جمهرۀ ابن درید ج 2 ص 91)
زحره که بچه با آن بیرون آید. گویند: ولدته بزجمه، یعنی او را با درد (زحره) بزاد. (از اقرب الموارد). زجمه و زحمه و زکمه، درد زاییدنست که بیرون می آید با آن بچه. (از ترجمه قاموس) ، آواز خفیف و نرم و آهسته، مرادف نأمه. گویند: ما عصیته زجمه و لا نأمه و لا زأمه و لا وشمه، یعنی در هیچ سخنی نافرمانی او نکردم. (از لسان العرب). آواز. (از تاج العروس). آوازی مانند نامه. (از متن اللغه) ، کنایت از چیزی (اندک) آید. گویند: مایعصیه زجمه، یعنی نافرمانی او نکند در چیزی. (از لسان العرب). قدری و چیزی. (ناظم الاطباء) زنجل. مرغیست. (مهذب الاسماء)
زحره که بچه با آن بیرون آید. گویند: ولدته بزجمه، یعنی او را با درد (زحره) بزاد. (از اقرب الموارد). زجمه و زحمه و زکمه، درد زاییدنست که بیرون می آید با آن بچه. (از ترجمه قاموس) ، آواز خفیف و نرم و آهسته، مرادف نأمه. گویند: ما عصیته زجمه و لا نأمه و لا زأمه و لا وشمه، یعنی در هیچ سخنی نافرمانی او نکردم. (از لسان العرب). آواز. (از تاج العروس). آوازی مانند نامه. (از متن اللغه) ، کنایت از چیزی (اندک) آید. گویند: مایعصیه زجمه، یعنی نافرمانی او نکند در چیزی. (از لسان العرب). قدری و چیزی. (ناظم الاطباء) زنجل. مرغیست. (مهذب الاسماء)