- زلل
- بلغزیدن و سهو افتادن، سبک سرین گردیدن
معنی زلل - جستجوی لغت در جدول جو
- زلل
- در علم عروض اجتماع خرم و هتم است که از مفاعیلن فاع باقی بماند و فعل به جای آن بگذارند
لغزیدن و افتادن
از حق و صواب منحرف گشتن
لغزش، خطا
کمی، نقصان، کم و کاست
- زلل ((زَ لَ))
- لغزیدن، لغزش، خطا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لغزیدن
نمناکی، تری
جمع دلال، کرشمه ها
کیوان
پیر سفید موی، شخصی که موهای سر و ابرو و مژگانش سفید باشد، حیوانی که دارای پشم و و موی سفید و چشمهای قرمز باشد (مانند خرگوش راسو)، یا زال بد افعال (بد فعال) دنیا عالم. یا زال سر سفید سیه دل دنیا، شخص بی مهر و شفقت. یا زال سفید رو دنیا جهان. یا زال عقیم دنیا جهان. یا زال گوز (گوژ) پشت آسمان فلک. یا زال مستحاضه دنیا جهان. یا زال مو سیه (سیاه) دنیا جهان، چنگ (ساز معروف)
سرگین
نام یکی از سیارگان است و از دوری و بلندی نسبت بزمین دارد زحل نام گرفته است
آواز خواندن، نشاط کردن
ترسو ترسو کمدل
پارسی تازی گشته دغل نبهرگی، ترفند کاری
آب صاف و گوارا
لغز، گناه، لالنگ خوراکی که مردم از خانه مردم با خوان دوست و خویش بردارند و با خود برند، سنگریزه نرم ماسه کار نیک، تا سه، تنگدمی تازی گشته از لاتین دو انگشتی از گیاهان شکوفه سپرغم گیاهی است از تیره صلیبیان که در حدود 4 گونه آن شناخته شده و در نواحی گرم آسیای غربی و شمال افریقا روید سله
صاف و گوارا
جانوری است از شاخه کرمها جزو رده کرمهای حلقوی از دسته ئیرودینه ها که لوله گوارش اش در طول بدن حیوان به 11 قسمت مشخص میشود زالو در قسمت سر و همچنین در انتهای بدن دارای بادکشهایی است که به وسیله آنها خود را بااشیا یا حیوانات میچسباند زالو حیوانی است آبزی که در آب رودها جوی ها و برکه ها زندگی میکند دارای گونه های مختلفی است زالو در فسمت بادکش دهانی دارای سه ردیف آرواره بشکل میباشد که به رسیله آنها پوست بدن میزبان خودرا سوراخ کرده خون وی را می مکد زلو شلوک شلکا
کودک سبک، تیر بی پر، تیر منگیا (قمار)، دانه شاهی (سعد سلطانی) از گیاهان، خرگوش کوهی
لغزیدن، خزیدن
موی سر، گیسو
شکاف گاباره (غار)
واحد آن زلزله است کالای سبک مانه سبک سبکسر، تبیره زن
نا آرامی مانه (اثاث خانه) مان دلتنگ نام آرام مرد
لیز جای لغزان
چشیدن
لیز لغزان
خطیئه، خطا، گناه، لغزش، زبان در سخن
جمع زلبه، نواله ها
نوشگوار، پالوده همگ (صاف)، سپیده (آلبومین) آب صاف و گوارا، کرمی که در میان برف پدید آید و در اندرون او آب صافی است و کرم را اندک حیات و حرکت مذبوحی است. آب شیرین و خوشگوار، آب شیرین و صاف
شگفت شگفت انگیر، زیرک چالاک، دلاور خورویخاز (تمایل آفتاب از میانه آسمان) و یخازیدن خور
نشاط کردن، شادمان شدن، برجستن
ران کجی کج بودن و دور بودن ران ها از هم
سپید شدن تابان شدن
امر عظیم، کار بزرگ