جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زلل

زلل

زلل
در علم عروض اجتماع خرم و هتم است که از مفاعیلن فاع باقی بماند و فعل به جای آن بگذارند
لغزیدن و افتادن
از حق و صواب منحرف گشتن
لغزش، خطا
کمی، نقصان، کَم و کاست
زلل
فرهنگ فارسی عمید

زلل

زلل
لغزش. اسم است زلیل را. زلیلی مثله ُ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از غیاث) :
چون آدمی شدی چو فرشته نیامدی
تن پاک گشته از علل و نامه از زلل.
سوزنی.
در زیر بار جرم و زلل مانده چون خران
از هر سوئی شهیق برآورده و زفیر.
سوزنی.
حواشی ممالک از سوابق خلل و طوارق زیغ و زلل پاک کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 365). پدرش جواب چو آب میداد که خیر و شرزمان را اندازۀ معین است و نظام و قوام کارها و خلل و زلل امور را مقدری مبین. (جهانگشای جوینی).
اگر یاری اندک زلل داندم
به نابخردی شهره گرداندم.
سعدی (بوستان).
نه تو باز آمدی که باز آرد
حسن توفیقت از خطا و زلل.
سعدی.
... واثق دارد که بر آنچه محمل خطا و خلل و موقع سهو و زلل باشد. (رشیدی) ، گناه. فقلت استغفر الرحمن من زللی، جای لغزان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مذکر و مؤنث در آن مساوی است. (از اقرب الموارد). جای لغزش. (غیاث). و کذلک مقامه زلل و زحلوقه زلل. (ناظم الاطباء) ، نقصان و کجی در ترازو. (غیاث). کمی یقال: فی میزانه زلل، ای نقصان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح فن عروض) اجتماع هتم و خرم است و چون از مفاع اهتم میم بخرم بیفتد فاع بماند و رکنی که در او زلل واقع است آن را ازل ّ گویند و زلل در لغت بی گوشتی ران و نصف پایان زنان است، کذا فی عروض سیفی. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 617)
لغت نامه دهخدا

زلل

زلل
بلغزیدن. (زوزنی). بلغزیدن و سهو افتادن. (تاج المصادر بیهقی). لغزیدن قدم. (دهار). لغزیدن در گل یا در سخن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سبک سرین گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زَل َّ زَلاّ ً و زللاً وزلولاً و زلیلاً و زلیلاءً و زلیلی. رجوع به زل شود
لغت نامه دهخدا

زال

زال
پیر سفید موی، شخصی که موهای سر و ابرو و مژگانش سفید باشد، حیوانی که دارای پشم و و موی سفید و چشمهای قرمز باشد (مانند خرگوش راسو)، یا زال بد افعال (بد فعال) دنیا عالم. یا زال سر سفید سیه دل دنیا، شخص بی مهر و شفقت. یا زال سفید رو دنیا جهان. یا زال عقیم دنیا جهان. یا زال گوز (گوژ) پشت آسمان فلک. یا زال مستحاضه دنیا جهان. یا زال مو سیه (سیاه) دنیا جهان، چنگ (ساز معروف)
فرهنگ لغت هوشیار