- زفر
- صفر
معنی زفر - جستجوی لغت در جدول جو
- زفر
- کنج دهان
- زفر
- دهان، عضو بدن انسان و حیوان در قسمت سر او که زبان و دندان ها در آن قرار دارد و غذا در آن جویده و نرم می شود،
برای مثال زبانش به سان درختی سیاه / زفر باز کرده فگنده به راه (فردوسی - ۱/۲۳۲)
- زفر ((زَ فَ))
- دهان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ار ار بانگ خر درون میان میانه
حلقه ای که بر چهار چوب در نصب کنند زلفین
زرفین، حلقۀ کوچک که به در یا چهارچوب در می کوبند و زنجیر یا چفت را به آن می اندازند، زوفرین، زورفین، زلفین
بی خدایی، خدا نشناسی
آتیک
گندیدگی، بد بویی، سختی، پتیار (بلا)
بوی آمدن، بوی برخاستن
پیروزی
رهسپاری، نورد
گریزگاه
یاری دهنده: در برداشتن بار، مهتر بزرگ مردم
بالا باشد که بعربی فوق گویند درشت، ناهموار، خشن
گریه کردن
زفتی زفت (بخیل)
منع، از کاری باز کردن، نهی، دلالت بر انتهار، از کاری باز داشتن، نهی کردن کسی
برجهیدن، پیش در آمدن
دم بر آوردن، بازدم
گروه
سایبان، داربست
نوعی از قیر باشد و آن چیزیست سیاه و چسبنده که از درخت صنوبر حاصل شود و بر سر کچلان چسبانند درشت و فربه و قوی جثه را گویند بخیل، لئیم، خسیس، زمخت
نی زدن
بازگشتن
توانائی، قوه، قدرت، نیرو
کستی نهادن، پر کردن آوند را