جدول جو
جدول جو

معنی زفد - جستجوی لغت در جدول جو

زفد(تَ مَ مُ)
پر کردن آوند را، افزودن جو را برای اسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زاد
تصویر زاد
(پسرانه)
فرزند، پسر، نام یکی از فرمانداران در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی، به صورت پسوند و پیشوند همراهبا بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند زادعلی، زادمهر، مهرزاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زید
تصویر زید
(پسرانه)
نام یکی از اصحاب پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرد
تصویر زرد
یکی از رنگ های اصلی مانند رنگ زر، که از ترکیب آن با رنگ آبی، رنگ سبز به دست می آید، دارای چنین رنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زند
تصویر زند
عظیم، بزرگ، نیرومند
هر یک از دو استخوان ساعد
چوب آتش زنه، دو تکه چوب که آن ها را به هم می ساییدند تا آتش تولید شود، چوب بالایی را زند و چوب زیری را پازند می گفتند
تفسیر و شرح اوستا به زبان پهلوی ساسانی
زند اعلی: در علم زیست شناسی یکی از دو استخوان ساعد که بلندتر است
زند اسفل: در علم زیست شناسی یکی از دو استخوان ساعد که کوتاه تر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاد
تصویر زاد
طعام یا خوراک که در سفر با خود برمی دارند، توشه
پسوند متصل به واژه به معنای زاده شده مثلاً آدمی زاد، پاک زاد، پری زاد، خاک زاد، خانه زاد
فرزند، برای مثال بر شاه شد زاد فرخ چو گرد / سخن های ایشان همه یاد کرد (فردوسی - ۸/۳۰۵) سن و سال، برای مثال همه کرامت از ایزد همی رسید به وی / بدان زمان که کم از بیست ساله بود به زاد (فرخی - ۳۵) ، هر ساله بلا و سختی و رنج / من بیش کشیده ام در این زاد (مسعودسعد - ۱۰۲)

زاد راه: طعام یا خوراک که در سفر با خود برمی دارند، توشه مسافرت
زاد برآمدن: زاد برآمدن، پیر شدن، سال خورده شدن، پیر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زید
تصویر زید
افزون شدن، افزون کردن، نامی از نام های مردان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زود
تصویر زود
مقابل دیر، پیش از وقت، تند، باشتاب، سریع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفد
تصویر رفد
عطا کردن، بخشش کردن، یاری کردن، کمک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زفت
تصویر زفت
بخیل، ممسک، لئیم، خسیس، برای مثال صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت / تار چون گور و تنگ چون دل زفت (عنصری - ۳۶۳)
کنایه از ترش رو
کنایه از زمخت
طعم تند و تیز و گس، ویژگی چیزی که طعم تند و تیز داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفد
تصویر رفد
عطا، کمک، یاری، قدح بزرگ، کاسۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زفت
تصویر زفت
مادۀ سیالی که از درخت صنوبر بیرون می آید و مصرف دارویی داشته، زفت رومی، صمغ، قیر که از نفت گرفته می شود، زفت بحری
زفت یابس: صمغ خشک شدۀ درخت صنوبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زفر
تصویر زفر
دهان، عضو بدن انسان و حیوان در قسمت سر او که زبان و دندان ها در آن قرار دارد و غذا در آن جویده و نرم می شود، برای مثال زبانش به سان درختی سیاه / زفر باز کرده فگنده به راه (فردوسی - ۱/۲۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهد
تصویر زهد
نخواستن چیزی و ترک کردن آن، اعراض کردن از دنیا و به عبادت پرداختن، بی اعتنایی به دنیا، پرهیزکاری، پارسایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افد
تصویر افد
شگفت، عجب، عجیب، شگفت آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زفت
تصویر زفت
درشت، فربه، ستبر، هنگفت، برای مثال چنان خار در گل ندیدم که رفت / که پیکان او در سپرهای زفت (سعدی۱ - ۱۳۷ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبد
تصویر زبد
کف روی آب یا شیر، کف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهد
تصویر زهد
پرهیزکاری و پارسایی، بی اعتنائی به دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفد
تصویر حفد
تیز روی، بشتاب رفتن، شتافتن، شتاب کردن بطاعت و خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفد
تصویر رفد
عطا، کمک، یاری
فرهنگ لغت هوشیار
کف کفی که بر آب و جز آن برآید، چرکی سرشیر مسکه چربی که از شیر گیرند، هجیر برگزیده و پسندیده از هر چیز کف (روی آب یا شیر) جمع ازباد. یا زبد بحر کف دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاد
تصویر زاد
زائیدن، مخفف زاده، فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرد
تصویر زرد
برنگ زعفران و بمعنی زره بافتن یا گره زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زفه
تصویر زفه
گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زفن
تصویر زفن
سایبان، داربست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زفر
تصویر زفر
کنج دهان
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از قیر باشد و آن چیزیست سیاه و چسبنده که از درخت صنوبر حاصل شود و بر سر کچلان چسبانند درشت و فربه و قوی جثه را گویند بخیل، لئیم، خسیس، زمخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغد
تصویر زغد
گنگ درمانده در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی جان که روح حیوانی است و از این جهت است که ذی حیات را زنده خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زید
تصویر زید
افزون کردن، افزون شدن، نمو دادن، نامی از نامهای مردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفد
تصویر صفد
بند کردن، عطا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفد
تصویر سفد
جفت شدن گای در پرند گان، به سیخ کشیدن گوشت را
فرهنگ لغت هوشیار
شتابیدن، درنگیدن از واژگان دو پهلوست (اضداد)، نزدیکی مرگ عجیب شگفت آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زفر
تصویر زفر
صفر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زند
تصویر زند
شرح، تفسیر
فرهنگ واژه فارسی سره