نوعی از درخت سرو باریک برگ. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). مرو سفید را گویند و آن رستنی باشد دوایی که اکثر امراض بلغمی را نافع است. (برهان). یک نوع گیاهی که مرو سپید نیز گویند. (ناظم الاطباء). فراسیون. (فرهنگ فارسی معین). نوعی از درخت مرو باریک برگ. (ناظم الاطباء)
نوعی از درخت سرو باریک برگ. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). مرو سفید را گویند و آن رستنی باشد دوایی که اکثر امراض بلغمی را نافع است. (برهان). یک نوع گیاهی که مرو سپید نیز گویند. (ناظم الاطباء). فراسیون. (فرهنگ فارسی معین). نوعی از درخت مرو باریک برگ. (ناظم الاطباء)
رونده، گذرنده، آنچه درگذرنده باشد گردآلود، خاکی رنگ، تیره رنگ گرگ به جهت رنگ تیرۀ آن، پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، سمسم، ذئب، سرحان، ذیب
رونده، گذرنده، آنچه درگذرنده باشد گردآلود، خاکی رنگ، تیره رنگ گُرگ به جهت رنگ تیرۀ آن، پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، سَمسَم، ذِئب، سِرحان، ذیب
مرکب از ’ز’ مخفف از و ’بر’ بمعنی بالا: از بالا و از فوق. (فرهنگ نظام) ، ز بر از حفظ (مخفف از بر). (فرهنگ نظام). بمعنی ازبر باشد که حفظ کردن وبیاد گرفتن و بخاطر نگه داشتن است و به این معنی بالفظ کردن و گرفتن مستعمل. (آنندراج). ازبر باشد که حفظ کردن و بیاد گرفتن و بخاطر نگه داشتن است. (برهان قاطع). در فارسی بمعنی حفظ خواندن. (غیاث اللغات). یاد، که بتازیش حفظ خوانند. (کشف اللغات) (مؤید الفضلاء). مخفف ازبر و با لفظ کردن و گرفتن مستعمل. (بهارعجم). زبر، یاد که بتازیش حفظ خوانند، از بر و دهون بمعنی اخیر مترادفند. (از شرفنامۀ منیری). از بر و از حفظ و از یاد و بخاطر سپرده و بیاد نگاهداشته شده. (ناظم الاطباء). زبر وآنرا ازبر هم گویند و بتازی حفظ خوانند. (از جهانگیری، زبر و ازبر). زبر، بر و ازبر یاد و حفظ را گویند. (از جهانگیری: بر). بیر را زبر نیز گویند و بتازی حفظ خوانند. (از جهانگیری: بیر). رجوع به بیر شود
مرکب از ’ز’ مخفف از و ’بر’ بمعنی بالا: از بالا و از فوق. (فرهنگ نظام) ، زِ بر از حفظ (مخفف از بر). (فرهنگ نظام). بمعنی ازبر باشد که حفظ کردن وبیاد گرفتن و بخاطر نگه داشتن است و به این معنی بالفظ کردن و گرفتن مستعمل. (آنندراج). ازبر باشد که حفظ کردن و بیاد گرفتن و بخاطر نگه داشتن است. (برهان قاطع). در فارسی بمعنی حفظ خواندن. (غیاث اللغات). یاد، که بتازیش حفظ خوانند. (کشف اللغات) (مؤید الفضلاء). مخفف ازبر و با لفظ کردن و گرفتن مستعمل. (بهارعجم). زبر، یاد که بتازیش حفظ خوانند، از بر و دهون بمعنی اخیر مترادفند. (از شرفنامۀ منیری). از بر و از حفظ و از یاد و بخاطر سپرده و بیاد نگاهداشته شده. (ناظم الاطباء). زبر وآنرا ازبر هم گویند و بتازی حفظ خوانند. (از جهانگیری، زبر و ازبر). زبر، بر و ازبر یاد و حفظ را گویند. (از جهانگیری: بر). بیر را زبر نیز گویند و بتازی حفظ خوانند. (از جهانگیری: بیر). رجوع به بیر شود
شیر بیشه خرده ریزه، چابک، زود پاسخ (حاضر جواب) آلتی چوبین به شکل مکعب مستطیل که سطح فوقانی آن باز است و در آن خاک خشت و مانند آن کنند و از جایی به جای دیگر برند زنبه، مشکی که بر دو سر آن دو چوب تعبیه کنند و بدان آب کشند. آن باشد که کسی دهان خود را پر باد کند و دیگری چنان دستی بر آن بزند که آن باد با صدا از دهان او بجهد زنبغل
شیر بیشه خرده ریزه، چابک، زود پاسخ (حاضر جواب) آلتی چوبین به شکل مکعب مستطیل که سطح فوقانی آن باز است و در آن خاک خشت و مانند آن کنند و از جایی به جای دیگر برند زنبه، مشکی که بر دو سر آن دو چوب تعبیه کنند و بدان آب کشند. آن باشد که کسی دهان خود را پر باد کند و دیگری چنان دستی بر آن بزند که آن باد با صدا از دهان او بجهد زنبغل