جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مغبر

مغبر

مغبر
گرد آلوده تیره رنگ، گرد آلوده غبار آلوده مغبر} خود عدل خسروان را جز عدل چیست حاصل زین جیفه گاه جانی زین مغ سرای مغبر) (خاقانی. سج. 189) غبار آلود، تیره رنگ
فرهنگ لغت هوشیار

مغبر

مغبر
غبارآلوده و تیره رنگ. (غیاث) (آنندراج). خاک آلود. گردآلود. گردزده. گردگرفته. گردناک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
هوای روشن از رنگش مغبر گشت و شد تیره
چو جان کافری کشته ز تیغ خسرو والا.
فرخی.
جوانیش پیری شمر، زنده مرده
شرابش سراب و منور مغبر.
ناصرخسرو.
- گوی مغبر، کنایه از کرۀ خاکی. کرۀ زمین:
خفته چه خبر دارد از چرخ و کواکب
ما را ز چه رانده ست بر این گوی مغبر.
ناصرخسرو.
، کسی که موی و ریش آن گردآلوده و چرکین باشد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

مغبر

مغبر
تیره رنگ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) :
هوای تو به من بر کرد خواهد
زمانه مظلم و آفاق مغبر.
مسعودسعد.
خود عهد خسروان را جز عدل چیست حاصل
زین جیفه گاه جافی زین مغسرای مغبر.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 189).
، برانگیزانندۀ غبار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنکه سعی و کوشش می کند در طلب چیزی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بسیار بارنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا