آواز پری، و آن جرسی است که شبانه در صحراها شنیده میشود. (از منتهی الارب). صوت جن. (اقرب الموارد). - عزف الریاح، آوازهای باد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ، بازی و لعب. (منتهی الارب)
آواز پری، و آن جرسی است که شبانه در صحراها شنیده میشود. (از منتهی الارب). صوت جن. (اقرب الموارد). - عزف الریاح، آوازهای باد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ، بازی و لعب. (منتهی الارب)
بر جای بکشتن. (تاج المصادر بیهقی). بر جای کشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جارو زدن. پاک کردن با جارو. (از دزی ج 1 ص 592). رجوع به زعافه شود
بر جای بکشتن. (تاج المصادر بیهقی). بر جای کشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جارو زدن. پاک کردن با جارو. (از دزی ج 1 ص 592). رجوع به زعافه شود
پائیدن بر اکل و شرب. (از منتهی الارب). ادامه دادن به خوردن و آشامیدن. (از اقرب الموارد) ، جهیدن نای گلوی شتر وقت مرگ. (از منتهی الارب) : عزف البعیر، حنجرۀشتر هنگام مردن جهید، زهد پیشه کردن نفس از چیزی و منصرف شدن از آن، و یا روی گردان شدن ازچیزی. (از اقرب الموارد). عزوف. رجوع به عزوف شود، آواز دادن قوس و کمان. (از اقرب الموارد). عزیف. رجوع به عزیف شود، طنبور زدن و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
پائیدن بر اکل و شرب. (از منتهی الارب). ادامه دادن به خوردن و آشامیدن. (از اقرب الموارد) ، جهیدن نای گلوی شتر وقت مرگ. (از منتهی الارب) : عزف البعیر، حنجرۀشتر هنگام مردن جهید، زهد پیشه کردن نفس از چیزی و منصرف شدن از آن، و یا روی گردان شدن ازچیزی. (از اقرب الموارد). عُزوف. رجوع به عزوف شود، آواز دادن قوس و کمان. (از اقرب الموارد). عَزیف. رجوع به عزیف شود، طنبور زدن و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)