جدول جو
جدول جو

معنی زعزع - جستجوی لغت در جدول جو

زعزع
(زَ زَ)
سیر زعزع، سیرشتاب که اندر آن جنبش بسیار باشد. و ریح زعزع، باد سخت جنباننده. (یادداشت، بخط مرحوم دهخدا). ریح زعزاع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
زعزع
باد سخت
تصویری از زعزع
تصویر زعزع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تزعزع
تصویر تزعزع
جنبیدن، از جا تکان خوردن، جنبش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متزعزع
تصویر متزعزع
جنبنده، لرزنده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ زَ زِ)
جنبنده. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از منتهی الارب). جنبانیده و جنبیده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزعزع شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُزْ زَ زَ عَ)
یا ابوالزعیزعه یا ابوالزعیزه. کاتب مروان است و از ابوهریره روایت کند
لغت نامه دهخدا
(زَ)
سخت جنباننده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زعزع: ریح زعزاع، باد سخت جنباننده اشیاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سیرشتاب که در آن جنبش بسیار باشد و باد سخت جنبانندۀ اشیاء. (آنندراج). زعزعان و زعازع مثله. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به زعزع و زعازع شود
لغت نامه دهخدا
(زَ زَ)
بحر زعزف، دریای بسیارآب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ زِ)
شهری است نزدیک عدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شهری به یمن نزدیک عدن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زَ زِ)
حوادث زمانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شدائد دهر. از زعزعه است. (از اقرب الموارد). زلازل دهر. شدائددهر. سختی های روزگار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زُ زِ)
ریح زعازع، باد سخت جنبانندۀ اشیاء. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ زَ زَ)
پالوده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زعازع
تصویر زعازع
باد سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعزعان
تصویر زعزعان
باد جا کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزعزع
تصویر متزعزع
جنبنده، پالوده فالوده جنبنده لرزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزعزع
تصویر تزعزع
جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزعزع
تصویر متزعزع
((مُ تَ زَ زِ))
جنبنده، لرزنده
فرهنگ فارسی معین