محدثی است که ابوقدامه حارث بن عبید از وی روایت می کند. (منتهی الارب). علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد. ابن ولید شامی و فاطمه بنت زعبل روایت حدیث دارند. (منتهی الارب)
محدثی است که ابوقدامه حارث بن عبید از وی روایت می کند. (منتهی الارب). علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد. ابن ولید شامی و فاطمه بنت زعبل روایت حدیث دارند. (منتهی الارب)
بی علت کشتن ذبیحۀ پرگوشت و جوان را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (المنجد) ، بی علت و جوان کشتن. (منتهی الارب) ، پنهان و غایب گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (المنجد) ، عبط الارض عبطاً، کندن جای ناکنده را، دروغ بربستن بی سبب و بهانه، بی سبب و بی باک انداختن خود را در جنگ. برانگیختن خاک را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، اسب را تاختن چندانکه عرق آورد. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) ، خون آلود کردن پستان را، دریدن جامۀ نو و درست را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (المنجد) ، بی موجب رسیدن بلا کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، شکافتن رستنی زمین را. (اقرب الموارد) (المنجد). شکافتن چیزی را. (اقرب الموارد)
بی علت کشتن ذبیحۀ پرگوشت و جوان را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (المنجد) ، بی علت و جوان کشتن. (منتهی الارب) ، پنهان و غایب گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (المنجد) ، عبط الارض عبطاً، کندن جای ناکنده را، دروغ بربستن بی سبب و بهانه، بی سبب و بی باک انداختن خود را در جنگ. برانگیختن خاک را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، اسب را تاختن چندانکه عرق آورد. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) ، خون آلود کردن پستان را، دریدن جامۀ نو و درست را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (المنجد) ، بی موجب رسیدن بلا کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، شکافتن رستنی زمین را. (اقرب الموارد) (المنجد). شکافتن چیزی را. (اقرب الموارد)
پر کردن آوند را، بریدن و پاره کردن آوند را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پر گردیدن رودبار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برداشتن مشک پر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، گاییدن زن را پس پر ساختن آن را از منی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گرانبار رفتن بعیر، دفع نمودن بار را و دور کردن آن را. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، یا برداشتن بار را و راست ایستادن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، راندن چیزی را، تقسیم نمودن چیزی را در خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
پر کردن آوند را، بریدن و پاره کردن آوند را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پر گردیدن رودبار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برداشتن مشک پر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، گاییدن زن را پس پر ساختن آن را از منی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گرانبار رفتن بعیر، دفع نمودن بار را و دور کردن آن را. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، یا برداشتن بار را و راست ایستادن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، راندن چیزی را، تقسیم نمودن چیزی را در خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
دفع کردن مر او را ((کسی را)) قطعه ای از مال. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دفع کردن و پاره ای از چیزی فرا کسی دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) : زعب له من المال زعبه و یضم،داد و برید برای او پاره ای از مال. (منتهی الارب)
دفع کردن مر او را ((کسی را)) قطعه ای از مال. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دفع کردن و پاره ای از چیزی فرا کسی دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) : زعب له من المال زعبه و یضم،داد و برید برای او پاره ای از مال. (منتهی الارب)
بانگ کردن بط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). زبط و زبیط، فریاد مرغابی. (محیط المحیط) (البستان). فریاد کردن مرغابی: ’زبط البط’، یعنی فریاد کرد مرغابی. (ترجمه قاموس). زبط و زبیط، صیاح مرغابی. (از متن اللغه). زبط بفتح، فریاد مرغابی است و جوهری این لغت را نیاورده و فراءمصدر این باب را زبیط آورده است. (از تاج العروس) ، در تداول عامۀ مصر: گل شل (وحل). و آنرا با ’ض’ نیز بکار برند. (از قاموس عصری عربی - انگلیسی: ’زبط’ و ’وحل’) ، زچه. زاهو. زاچ. (از دزی ج 1 ص 579) ، بچۀ شیطان. موذی. (بازیگوش). شیطان. ابلیس. (از دزی ج 1 ص 579) ، زبط و زباطه، خوشۀ خرما. (از دزی ج 1 ص 578)
بانگ کردن بط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). زبط و زبیط، فریاد مرغابی. (محیط المحیط) (البستان). فریاد کردن مرغابی: ’زبط البط’، یعنی فریاد کرد مرغابی. (ترجمه قاموس). زبط و زبیط، صیاح مرغابی. (از متن اللغه). زبط بفتح، فریاد مرغابی است و جوهری این لغت را نیاورده و فراءمصدر این باب را زبیط آورده است. (از تاج العروس) ، در تداول عامۀ مصر: گل شل (وحل). و آنرا با ’ض’ نیز بکار برند. (از قاموس عصری عربی - انگلیسی: ’زبط’ و ’وحل’) ، زچه. زاهو. زاچ. (از دزی ج 1 ص 579) ، بچۀ شیطان. موذی. (بازیگوش). شیطان. ابلیس. (از دزی ج 1 ص 579) ، زبط و زباطه، خوشۀ خرما. (از دزی ج 1 ص 578)