جدول جو
جدول جو

معنی زریجه - جستجوی لغت در جدول جو

زریجه
دانه های ریز، تخمک، تخمدان، ناله، ضجه، جوانه ی کوچک، دانه های ریز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرینه
تصویر زرینه
(دخترانه)
آنچه منسوب به زر است، نام رودی در آذربایجان غربی که از کوههای کردستان سرچشمه می گیرد و به دریاچه ارومیه می ریزد
فرهنگ نامهای ایرانی
لوحه ای مدور یا مربع که مواضع سیارات و بروج دوازده گانه در آن نقش بوده و منجم با نگاه کردن در آن احکام نجومی یا طالع مولود را معین می کرده
فرهنگ فارسی عمید
(زَ رِ)
گیاهی از طایفۀبادرنجبویه که افسنتین نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ ری رَ / رِ)
معرب زریر. واحد زریر. یک دانه زریر. (فرهنگ فارسی معین). به پارسی اسپرک را زریره گویند و آن شکوفۀ نباتیست که منبت او کوههای جرجان باشد و ابوبکر بن علی عثمان که مترجم این کتاب است، گوید: نبات اسپرک اختصاصی بکوههای جرجان ندارد، بلکه منبت او در مواضع دیگر بسیار بوده و در جمله بلاد فرغانه بیابند. (ترجمه صیدنه). رجوع به زریر شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ جَ)
ماشوره. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شَ جَ)
باردانی که از چوب خرما و جز آن سازند جهت بار خربزه و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کمانی که از چوب شریج سازند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کمانی که از نی سازند. (غیاث اللغات) ، کابک کبوتران که از نی ساخته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آشیانۀ کبوتران که از نی سازند. (از اقرب الموارد) ، پاره ای از هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، قطعه ای از پی که پر تیر را بدان محکم بندند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، جلد کتاب. ج، شرائج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(جَ / جِ)
زایجه لوحۀ مربع یا دائره واری است که برای نشان دادن مواضع ستارگان در فلک، ساخته میشود تا برای بدست آوردن حکم [طالع] مولد [ولادت، زایش] و چیزهای دیگر بدان بنگرند. اشتقاق فارسی زایجه از زایش بمعنی مولد است، سپس تعریب شده و برای استخراج طالع مولد و غیر آن بکار رفته. (از مفاتیح العلوم خوارزمی ص 20). زایجه و زایرجه مصحف زایجۀ فارسی است. (دزی ج 1 ص 577). در قاموس لین، زائجه آمده. (دزی ایضاً).
- زایجۀ جهان (زایرجه العالم) ، آنچه منجمان و رمالان برای دریافت مدعی، نقشی به اجمال نوشته نگاه دارند تا بوقت حاجت تفصیل احکام از آن معلوم کنند و این لفظ نقولا مرکب است از زای که بمعنی زاینده است و لفظ چه برای تصغیر یعنی زایندۀ کوچک، چرا که احکام طالع مولود و غیره، از آن برمی آید. یا آنکه زایچه در اصل بجیم عربی بوده باشدصیغۀ نسبت از مصدر زیج بر قیاس تامره بمعنی زن صاحب تمره و زیج علمی است که در آن اصول احکام علم تنجیم مندرج است، بهندی زائچۀ مولود را جنم تیره گویند. (آنندراج، زایچه) (غیاث اللغات، زائجه). در علم نجوم شکلی که دارای دوازده خانه است و از آن حالات ماه و سال مولود استخراج میشود، به این طور که منجم در اول ماه یا سال یا تولد یا حادثه طالع وقت را می بیند چه برجی است. و آن را خانه اول قرار داده یازده برج دیگر را در یازده خانه دیگر نوشته هر کوکب سیار، در هر برجی باشد در خانه آن ثبت کرده و با اصول علم نجوم از آنها استخراج میکند و لفظ زایچه و زیج در عربی معرب از زیگ فارسی است. (فرهنگ نظام، زایجه).
شکل چهارگوش یا دایره واری است که برای ثبت و نشان دادن جای ستارگان در فلک (و تأثیر آن) در حکم زاییدن. (تاج العروس از شفا و شفا از مفاتیح العلوم رازی). رازی در مفاتیح العلوم، زایچه را تصحیح کرده (یعنی عربی اصیل دانسته) و این سخن را از غیر او نشنیدیم. (شفاء الغلیل تألیف شهاب الدین خفاجی) : منجم برخاست و ارتفاع بگرفت و درجۀ طالع درست کرد و زایجه برکشید و کواکب ثابت کرد و نخستین سخن این بگفت که پسر تو بازآمد. (چهارمقالۀ نظامی عروضی چ معین ص 95).
زایجۀ طالعت مطالعه کردم
سلطنت، از موضع السهام برآمد.
خاقانی.
وی نقش زیاد طالع من
در زایجۀ فنات جویم.
خاقانی.
ابن خلدون آرد: از قواعد صناعی، برای استخراج امور غیبی بگمان دوستداران آن، زایچه (زایرجه) ای است بنام زایچۀ گیتی (لوحۀ دایره وار جهان) منسوب به ابوالعباس احمد سبتی از مشاهیر متصوفۀ مغرب که در پایان قرن ششم در مراکش میزیست و با یعقوب المنصور از سلاطین سلسلۀ موحدان، همزمان بود و این زایچه قواعد بسیار دارد که به عملیات شگفت آوری منتهی میشود و بسیاری از خواص، برای استفاده از امور غیبی اهتمام و دلبستگی فراوان بدان نشان میدهند...و شکلی که عملیات خود را در آن انجام میدهند عبارت از دائره عظیمی است که در داخل آن دائره های متوازی دیگری ترسیم شده است و این دوائر، مخصوص افلاک و عناصرو موجودات کرۀ زمین و روحانیات و دیگر انواع کائنات و دانشهای بشریت و هر دایره ای به اقسام فلک آن خواه بروج یا عناصر یا جز این دو تقسیم شده است و خطوط هر قسمی، بسوی مرکز میگذرد و آنها را اوتار مینامند.
و بر هر وتری حروف پیاپی ترسیم شده است ازآن جمله ترسیم حروف زمام است که در نزد دیوانیان و محاسبان مغرب در این عصر عبارت از اشکال اعداد میباشد و همچنین است ترسیم حروف غبار متداوله در داخل زایچه که آنها را در داخل زایچه در میان دایره ها و میان اسامی دانش ها و دوایر نامهای دانش ها و مواضع افلاک مینویسند و در بیرون دایره ها جدولی است دارای خانه های بسیار که یکدیگر را در طول و عرض قطع می کنند. این جدول در عرض دارای پنجاه و پنج خانه و در طول مشتمل بر یکصد و سی و یک خانه میباشد و برخی از خانه های آن پر از اعداد یا حروف و برخی دیگر سفید و تهی است. و نسبت اعداد و در جایگاههائی و هم تقسیمی که خانه های پر را از خانه های تهی جدا ساخته است معلوم نیست و در کناره های زایچه اشعاری است ببحر طویل و روی لام منصوب که متضمن شیوۀ عمل استخراج مطلوب از آن زایچه و شعری است منسوب به یکی از بزرگان غیب بینی مغرب مالک بن وهیب که از دانشمندان اشبیلیه در درگاه لمتونی بود و نص شعر این است:
سؤال عظیم الخلق حزت فصن اذن
غرائب شک ضبطه الجد مثلا.
و این شعر در نزد اهل این فن متداول است و بوسیله آن در این زایجه و زایچه های دیگر پاسخ پرسشها استخراج میکنند، چنانکه هرگاه بخواهند پاسخ پرسشی را بدست آورند آن پرسش را مینویسند و آن را بصورت حروف، تقطیع می کنند، سپس طالع آن وقت را از بروج فلک و درجه های آن میگیرند و آنگاه به زایچه و وتری مینگرند که برج طالع درپهلوی آن است و از آغاز وتر تا مرکز دایره میگذرد وسپس محیط دایره ای را که روبروی طالع است مورد توجه قرار میدهند و تمام حروفی را که از آغاز تا پایان برآن نوشته شده است می گیرند و همچنین اعدادی را که میان آنها ترسیم شده است گرد می آورند. و آنها را بحساب جمل بحروف تبدیل میکنند و بر حسب قانون عمل، گاهی یک های آنها را به دهها و دهها را به صدها و بر عکس نقل مینمایند و آنها را در کنار حروف سؤال میگذارند و کلیۀ حروف و اعدادی را که بر وتر برج سوم طالع ترسیم شده فقط از آغاز وتر تا مرکز دائره میافزایند و بمحیط دائره تجاوز نمیکنند و اعداد آن را مانند اعداد نخستین بحساب جمل تبدیل بحروف میسازند و آنها را بحروف دیگر میافزایند، سپس حروف شعری را که در نزد آنان قانون و اساس عمل است تقطیع می کنند و آن همان شعر مالک بن وهیب است که آن را یاد کردیم و حروف شعر را درمحلی میگذارند آنگاه عدد درجه های طالع را در ’اس’ برج ضرب میکنند و اس برج در نزد ایشان عبارت از بعد برج از آخرین مراتب است (بر عکس آنچه از اس در نزد حساب دانان اراده میشود، چه اس در نزد محاسبان بعد از نخستین مراتب است). سپس عدد درجه های طالع را در عدد دیگری ضرب میکنند که آن رااس بزرگتر و دور اصلی مینامند و حاصل ضرب آنها را در خانه های جدول میگذارند و این امر را بر طبق قواعدی که در نزد آنان معروف است و عملیاتی که یاد کردیم وادواری معدود و معین انجام میدهند و از آنها حروفی را استخراج و حروفی دیگر را حذف میکنند و آنها را باحروفی از آن بیت که در دست دارند، مقابله میکنند و آنچه از حروف پرسش و دیگر حروف همراه آن، برمیگزیننداز حروف شعر هم بهمان میزان نقل میکنند سپس این حروف را به اعداد معلومی که آنها را ادوار مینامند طرح میکنند و در هر دوری حرفی را که دور بدان منتهی میشود بیرون می آورند و این عمل را بشمارۀ ادوار معینی که در این باره مجری میدارند تکرار میکنند و در پایان عمل، حروف مقطعی بدست می آید و بترتیب حصول آنها ترکیب میشوند و در نتیجه کلمات منظومی در یک شعر حاصل میشود که بر وزن و روی همان شعر اساس کار یعنی شعر مالک بن وهیب است که در پیش یاد کردیم... و ما بسیاری از خواص را دیده ایم که برای استخراج امور غیبی از این زایچه، همواره عملیات یادکرده را انجام میدهند و گمان میکنند، مطابقت پاسخ با پرسش از لحاظ توافق آن درسبک الفاظ و وزن شعر و غیره دلیل بر تطبیق آن با واقعیت و حقیقت است در صورتی که چنین پنداری درست نیست. زیرا در فصول گذشته گفتیم که غیب بینی و پیشگوئی باوسائل صناعی و فنی بهیچ رو امکان پذیر نیست. زیرا درفصول گذشته گفتیم که غیب بینی و پیشگوئی با وسائل صناعی و مطابقتی که میان پرسش و پاسخ در این زایچه بنظر میرسد از لحاظ وضوح الفاظ و موافقت آنها در خطاب است، چنانکه پاسخ راست و یا موافق پرسش بیرون می آید ومطابقت مزبور بعلت عملیاتی است که عامل زایچه انجام میدهد مانند تکسیر حروف گرد آورده از سؤال و اوتار و داخل کردن آنها در جدول بکمک اعدادی که از ضرب عددهای مفروض گرد می آید و استخراج حروفی از جدول بوسیلۀ آن اعداد و طرح حروف دیگری و تکرار این امر در ادوار معدودی و مقابله کردن همه اینها متوالیاً و پی درپی با حروف شعر، عملیات مزبور، قابل انکار نیست و گاهی برخی از مردمان هوشمند بتناسب میان این اشیاء پی میبرند و بشناختن مجهول آگاه میشوند، زیرا وسیلۀ بدست آوردن مجهول از راه معلوماتی که در ذهن انسان حاصل میشود همان تناسب میان اشیاء است. بویژه این امر برای کسانی که ریاضت میکشند بهتر امکان پذیر است زیرا ریاضت عقل را در تقویت نیروی استدلال و فزونی اندیشه کمک میکند، چنانکه در صفحات گذشته علت آن را چندین بار یاد کردیم و بهمین سبب این گونه زایچه ها را غالباً به اهل ریاضت نسبت میدهند. چنانکه همین زایچه منسوب به سبتی است. و من بزایچۀ دیگری دست یافتم که منسوب بسهل بن عبداﷲ است و اعتراف میکنم که زایچۀ مزبور و پاسخی که از آن بیرون می آید از عملیات شگفت آور و مسایل پیچیده و حیرت آور است و راز آنکه پاسخ آن منظوم بدست می آید. بنظر من این است که آن را با حروف آن شعر مالک بن وهیب مقابله میکنند و بهمین سبب پاسخ منظوم بر وزن و روی شعر مزبور میباشد زیرا ما عملیات دیگری را در این باره از این گروه دیده ایم که در آنها از مقابله کردن با شعر صرف نظر کرده اند و بالنتیجه پاسخ هم منظوم بیرون نیامده است و بسیاری از مردم تنگ نظر باور ندارند که بوسیلۀ این عملیات میتوان بنتیجۀ مطلوب رسید و از اینرو درستی عملیات زایچه را انکار میکنند و می پندارند که اعمال مزبور از امور تخیلی و توهم آور است. و کسی که عملیات یادکرده را انجام میدهد، حروف شعر را بدلخواه خود در ضمن حروف سؤال و اوتار منظوم میکند و این فنون را بی هیچ گونه تناسب و قانونی انجام میدهد، آنگاه شعر را برای دیگران میخواند و به آنان چنین وانمود میکند که اعمال او مبتنی بر شیوۀ منظم و اصول وقواعدی است. لیکن چنین پنداری توهم باطلی بیش نیست که منشاء آن کوتاهی فکر از فهم تناسب میان هستیها و نیستیها و تفاوت میان ادراکات و خردها است ولی عادت هر فرد ادراک کننده ای این است که از فهم هرچه عاجز باشد و هر مفهومی در عقل او نگنجد، به انکار آن برخیزدو برای ما در رد این گونه منکران کافی است که عمل بطریقۀ مزبور را می بینیم... (مقدمۀ ابن خلدون ترجمه پروین گنابادی ج 1 ص 125).
در کتاب گاه شماری تألیف تقی زاده آمده: از جمله مسائل نجومی ظاهراً طالعبینی یا زایجه و احکام آن در ایران قدیم رواج کامل داشته و برای هر امر حادث، زایچه ای ترتیب داده و استخراج احکام می نمودند، چنانکه در کارنامۀ اردشیر درحکایت فرار او از دربار اردوان دو بار مراجعۀ منجم بزرگ، (اخترماران سالار یعنی منجم باشی) بمواقع کواکب در زایچۀ وقت و حکم از روی آن دوری قمر از نحسین (زحل و مریخ) ... شرح داده میشود و از اخبار متفرقۀ کتب اسلامی، معلوم میشود که در دورۀ ساسانی، نه تنها، زایچۀ طالع جلوس هر پادشاهی را منجمین بدقت تعیین نموده و آن را در خزانۀ اسناد دولتی ضبط میکرده اند بلکه طالع سال را یعنی تحویل سال عالم یا تحویل آفتاب بحمل را نیز تعیین و ثبت و ضبط مینمودند. در کتاب المسائل قصرانی زایجۀ جلوس و تاجگذاری خسرو انوشروان درج شده که مواضع کواکب، با روز تاجگذاری، که بقول قصرانی روز هفتم اردیبهشت بوده (سنۀ 531 میلادی) با حساب مطابقت میکند.
ترتیب زایجۀ طالع ولادت در بین ملل قدیمه از بابل و یونان مرسوم بوده و مخصوصاً دو زایجۀ طالع بابلی از قرن سوم و دوم قبل از میلاد در کتاب کرگلر ج 2 ص 554 و مابعد آن مندرج است. و آثار این عمل باز در ازمنۀ خیلی قدیمتر در بابل بدست آمده است. (گاه شماری در ایران قدیم تألیف تقی زاده ص 311، 312، 313). و در ص 322 از آن کتاب آرد: از قسمتهای مهم علم احکام نجوم در ایران قدیم زایجه و احکام آن بوده و مخصوصاً زایجۀ طالع عالم اهمیت خاصی از حیث اصول عقائد مربوط به تکوین داشته و در کتب زردشتی و از آن جمله مشروحاً در بوندهشن بزرگ ذکر شده است و از مقایسۀ آن با آنچه در همان باب، در کتب نجومی عربی و فارسی آمده توافق غریبی دیده میشود که دلیل بر آن است که ایرانیان دورۀ ساسانی از قسمتی از احکام نجومی بهمان نحو که در عهد رونق علوم در قرن سوم و چهارم و پنجم، پس از ترجمه کتب یونانی بعربی، تدوین شده بیخبر نبوده اند.مثلاً از حالات کواکب و به اصطلاح منجمین از متأخرین قوت و ضعف آنها، بهمان منوال که در کتب نجومی اسلامی است اطلاع داشته اند مانند بیت و وبال و شرف و هبوط و فرح و ترح (یا آفت) و مانند رب البیت خانه های زایجه وتعلق هر خانه بچیزی. از زایجۀ عالم سه نسخۀ مختلف در نسخه های بوندهشن ایرانی وجود دارد که معروفند به نسخه های: TD1 و TD2 و DH. زایجۀ نسخۀ TD2 در خود چاپ عکسی ص 51 درج شده و یونکر در حواشی خطابۀ خود و پاگلیارو در رساله ای که به مناسبت جشن هزارسالۀ فردوسی... نشر کرده درج نموده اند... در همه این سه نسخه، برج طالع که مثل زایجه های حالیۀ ایران و کتب نجومی اسلامی در بالا و وسط شکل 12خانه ای است (نه مثل زایجه های فرنگی که طالع در طرف راست و وسط و یا طرف چپ است). کرچنگ (سرطان) است و خانه دوم (مائل) شیر (اسد) و خانه سوم خوشک (سنبله) و چهارم، ترازوک (میزان) و پنجم، کزدم (عقرب) و ششم نیماسپ (قوس) و هفتم، وهیک (جدی) و هشتم، دول (دلو) و نهم، ماهیک (حوت) و دهم یا وسط السماء (میان آسمان) ورّک (حمل) و یازدهم، گاو (ثور) و دوازدهم، وپتگر (جوزاء) است. در موضع عطارد و زهره و ذنب جوزهر (کوچهر) بین نسخه ها اختلاف است.
یک نسخۀ دیگری هم از زایجۀ عالم بخط فارسی جدید در نسخه ای که ظاهراً متن فارسی کتاب زردشتی، علمای اسلام است، دیده میشود... زایجۀ عالم در بوندهشن به اسم زایجه ٔکیهان است و در کتب عربی به اصطلاح طالع العالم، ذکرشده و همه کواکب سیاره در برج های شرف خود ثبت گردیده اند. شرح مربوط بزایجۀ کیهان در بوندهشن بیشتر جالب نظر است و مخصوصاً تعلق هر کدام از 12 خانه زایجۀ بچیزی از امور، بهمان نحو است که در کتب نجومی دورۀ اسلامی مدون است، بشرح ذیل:
1 -جانان بوت کرچنگ 19 سنگ خورتگ اورک (؟ سچید) تیشترستارک هچ ا پاختران اوهرمزد اندربوت، یعنی بیت طالع سرطان بود در درجۀ 19 منزل الطرف یعنی منزل نهم از منازل قمر عربی و هفتم از منازل ایرانی و شعرای یمانی ستاره (ثابت) و از سیارات مشتری در آن بودند. ظاهراً مقصود آن است که طالع درجۀ 19 از برج سرطان بود که مطابق منزل الطرف باشد و چون از روی حساب وسطی نجومی هر منزل از منازل قمر قریب 13 درجه است (بحساب هندیها 1312 درجه و بحساب منجمین اسلامی و مخصوصاً بیرونی در الاّثار الباقیه ص 337، دوازده درجه و 51 دقیقه و 26 ثانیه) لذا 19 درجۀ سرطان یعنی، 109 درجۀ منطقه البروج مطابق منزل نهم میشود. در کتب نجومی اسلامی هم، خانه طالع خانه زندگی و روح است چنانکه درمفاتیح العلوم خوارزمی این خانه را بیت النفس میگوید که همان جانان باشد. و در کتاب التفهیم بیرونی در جدول دلالات بیوت، دلالت این خانه را، الروح الحیوه و العمر و التربیه و ارض المولد، شمرده است.
2- کیکان شیر، یعنی خانه دوم (برج اسد). معنی کیکان، روشن نیست ولی چون در مفاتیح العلوم خوارزمی و در التفهیم بیرونی المعاش و اسباب کسبه آمده، ظن قوی بر آن است که آن کلمه بمعنی مالداران باشد.
3- اوت براتران خوشک، یعنی برادران سنبله. و مفاد آن این است که خانه سوم که خانه برادران است سنبله بود، در مفاتیح العلوم بیت الاخرهو در التفهیم الاخوه و الاخوات و الاقرباء و الاصهار آمده.
4- پیتیشتان ترازوک کیوان اندر جست، یعنی خانه پدران (که وتد رابع باشد) برج میزان و زحل در آن بود. در مفاتیح العلوم بیت الآباء و در التفهیم الاباء والاجداد آمده است.
5- فرزندان کزدم، یعنی خانه فرزندان که خانه پنجم زایجه باشد، عقرب بود. در مفاتیح العلوم بیت الولد، و در التفهیم الاولاد و الاصدقاء آمده است.
6- وشتگان نیماسپ گوچهر دمب اندر جست، یعنی خانه ششم، قوس و ذنب در آن بود معنی لفظ وشتگان بطور قطعی درست معلوم نیست و باید یا بیماران و یا بندگان باشد چنانکه در مفاتیح العلوم بیت المرض و العبید و در التفهیم المرض و العیوب... و العبید و الاماءآمده است.
7- ویذوتکان وهیک ورهران اندر جست، یعنی خانه مردان متأهل که وتد سابع باشد برج جدی و مریخ در آن بود. درمفاتیح العلوم بیت النساء و در التفهیم النساء و السراری و التزویج و العرس آمده است.
8- مرگان دول، یعنی خانه مرگ که برج هشتم طالع است، دلو است. در مفاتیح العلوم بیت الموت و در التفهیم بیرونی الموت و اصحابه و القتل و الموتی آمده.
9- کردکان ماهیت اناهیت اوت تیر اندر جست، یعنی خانه مسافرین که برج نهم زایجه است، برج حوت است و زهره و عطارد در آن بودند. در مفاتیح العلوم بیت السفر و در التفهیم بیرونی السفر و الدین و العباده، آمده است.
10- میان آسمان ورّک مهر اندر (جست) پرخورتک [...] ، یعنی وتد عاشر یا وسط السماء (که قوی ترین خانه ها در تأثیر بعد از برج طالع است و بعقیدۀ بعضی از طالع نیز قوی تر است) برج حمل و آفتاب در آن بود در منزل... (شاید کلمه پدیور یا پیش پرویز یعنی سرطان یا بطین از منازل قمر سقط شده) در مفاتیح العلوم بیت السلطان و در التفهیم بیرونی عمل السلطان و الریاسه، آمده است.
11- فرخان گاو ماه اندر جست، یعنی خانه خوشبختان ثور بود و ماه در آنجا بود خانه یازدهم، بنا بر نوشتۀ مفاتیح العلوم بیت الاصدقاء و در التفهیم بیرونی دلالت دارد بر السعاده و الاصدقاء.
12- دوشپرگان دوپتکر گوچهر اندر جست بوت، یعنی خانه بدبختان (که خانه دوازدهم باشد) جوزاء بود و رأس در آن. در مفاتیح العلوم خوارزمی بیت الاعداء و در التفهیم بیرونی الاعداء و الشقاء و الاحزان. (از گاه شماری در ایران قدیم تألیف تقی زاده ص 323، 324، 325، 326، 327، 328، 329)
لغت نامه دهخدا
(سَ جَ/ جِ)
مرغ سقا بود. (انجمن آرا) :
به موضعی که رسیده است ذکر انصافت
سریجه باز شکار است و گور شیرافکن.
(انجمن آرای ناصری).
رجوع به سریچه و سریخه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ)
نام جد بشیر بن دیسم است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ جَ)
شتر مادۀ سریع تیزرفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری نَ / نِ)
زرین. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). ذهبی و طلائی و مذهب. (ناظم الاطباء). ساخته از زر. ساخته از طلا. اشیاء و ابزار طلائی. زیور زرین. پیرایۀ ساخته از زر: ایدون گویند که چون قتیبه بیکند را بگشاد چندان زرینه و سیمینه از آن زنان یافت که اندازه نبود. (ترجمه طبری بلعمی).
ز دستش بیفتاد زرینه گرز
تو گفتی برفتش همه فرّ و برز.
دقیقی.
ز سیمین و زرینه اشتر هزار
بفرمود تا برنهادند بار.
فردوسی.
ز چیزی که باشد طرایف به چین
ز زرینه و تیغ و اسب و نگین.
فردوسی.
ز زرینه و گوهر شاهوار
ز یاقوت و از جامۀ زرنگار.
فردوسی.
به زرینه جام اندرون، لعل مل
فروزنده چون لاله بر زرد گل.
عنصری.
بی اندازه مال از زرینه و سیمینه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 154).
چو شه شد در آن قصر زرینه خشت
گمان برد کآمد به قصر بهشت.
نظامی.
بدو بخشید آن زرینه خوان را
تنور و هرچه آلت بودی آن را.
نظامی.
ز خاموشی در آن زرینه پرگار
شده نقش غلامان نقش دیوار.
نظامی.
، مانند زر. برنگ زر. زرد طلائی:
چو خورشید بنمود زرینه چهر
جهان را بشست از سیاهی به مهر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری نِ)
دهی از دهستان اوباتوست که در بخش دیواندره شهرستان سنندج و بیست و سه هزارگزی شمال باختری دیواندره واقع است و 215 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَ ری وَ / وِ)
بمعنی ناچیز گشتن ازخود باشد و آن را به عربی فنا فی الله خوانند. (برهان). بی خودی و بی خبری از خود. آشفتگی. پریشانی. (ناظم الاطباء). رجوع به زریو شود. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ)
آغل گوسپندان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کاژۀ صیادان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جای باش دده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، زراب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ عَ)
آنچه کشته باشند آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دانۀ کاشته شده و هرچه کشته باشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ جَ)
نام آبی است از آبهای عمرو بن کلاب بنابر یکی از اقوال ابی زیاد چه او در جای دیگر از کتاب خود می گوید خریجه از مستغلات بنی عجلان است. (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ)
دهی است از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز، در 25هزارگزی باختری اهواز کنار رود کرخه کور، 5هزارگزی شمال راه اهواز به هویزه. دشت و گرمسیر است و 60 تن سکنۀ شیعه دارد. زبانشان فارسی و عربی است. آب آن از چاه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ رَ / رُو شَ کُ)
اریج. دمیدن بوی خوش، آواز فیرنده وقت قمار و غلبه
لغت نامه دهخدا
خانه کوچک (مطلقا)، خانه کوچکی که از نی و علف سازند مانند اطاقک دهقانان در کنار مزرعه و فالیز: (همه عالم چو باغ و بستانست این کریچت بتر ز زندانست) (سنائی)، تالاری که بر بالای خرمن غله نا کوفته سازند تا باران آنرا ضایع نسازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریبه
تصویر زریبه
پهست آغل، بیشه شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریره
تصویر زریره
واحد زریر یکدانه زریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریعه
تصویر زریعه
دانه برز، کاشته زمین کشت شده
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به زر آنچه از زر ساخته شده باشد زری طلایی، آنچه مانند زر باشد برنگ زر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریوه
تصویر زریوه
فنا فی الله
فرهنگ لغت هوشیار
لوحه مربع یا مدوریست که برای نشان دادن مواضع ستارگان در فلک ساخته میشود تا برای به دست آوردن حکم طالع ولادت و تمور دیگر مورد استفاده قرار گیرد زایرجه، پیشگویی سرنوشت کسان. یا زایجه عالم آنچه منجمان و رمالان برای دریافت مدعی نقشی با جمال نوشته نگاهدارند تا به وقت حاجت تفضیل احکام از آن معلوم کنند، شکلی است دارای دوازده خانه که از آن حالات ماه و سال و و مولود استخراج میشود بدین وجه که منجم در اول ماه یا سال یا تولد یا حادثه ای طالع وقت را میبیند چه برجی است و آنرا خانه اول قرار داده یازده برج دیگر را در یازده خانه دیگر نوشته هر کوکب سیاره در هر برجی باشد در خانه آن ثبت کرده و باصول احکام نجوم از آنها استخراج میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریجه
تصویر کریجه
((کَ))
کومه، خانه ای که از نی و علف درست کنند، کریز، کریج
فرهنگ فارسی معین
((یِ جِ))
لوحه ای مربع یا گرد که جای سیارات و بروج دوازده گانه روی آن نقش شده و از آن برای احکام نجومی یا بدست آوردن حکم طالع استفاده می کردند، شکلی است دارای 123 خانه که از آن حالت ماه و سال و مولود استخراج می شود
فرهنگ فارسی معین
زردچوبه
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای ناله ی ضعیف
فرهنگ گویش مازندرانی
از نام های گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
اورسی، پنجره های مشبک قدیمی که به صورت عمودی باز و بسته
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه
فرهنگ گویش مازندرانی
مزد آب داری، سود، بهره ی مالکانه
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی حشره ی بومیغریب گز که زردرنگ است
فرهنگ گویش مازندرانی