جدول جو
جدول جو

معنی زرکوب - جستجوی لغت در جدول جو

زرکوب
کسی که ورق طلا و نقره سازد
تصویری از زرکوب
تصویر زرکوب
فرهنگ لغت هوشیار
زرکوب
کسی که پیشه اش طلاکوبی یا طلاکاری است، زرکوبیده، چیزی که روی آن طلاکوبی شده
تصویری از زرکوب
تصویر زرکوب
فرهنگ فارسی عمید
زرکوب
((زَ))
کسی که شغلش طلا کوبی است، طلاکاری شده، در صحافی ویژگی جلد کتابی که شکل ها و حروف روی آن زرکوبی شده است
تصویری از زرکوب
تصویر زرکوب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرکوبی
تصویر زرکوبی
عمل و شغل زرکوب طلاکاری، هر چیزی که روی آن طلا کاری شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرکوبی
تصویر زرکوبی
شغل و عمل زرکوب، طلاکوبی، طلاکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرکوبی
تصویر زرکوبی
طلاکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درکوب
تصویر درکوب
کوبنده در، طلبکار مبرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرروب
تصویر زرروب
کسی که خرده ها و ریزه های زر جمع کند
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی علفی و پایا از تیره زنجبیلها جزو راسته تک لپه ییها این گیاه دارای ساقه ای زیر زمینی متورم است که یک ساقه هوایی از آن خارج میشود در قاعده ساقه برگهای بدون دمبرگ با غلاف مشخص ولی در قسمت فوقانی این برگها برگهای کامل که ساقه گلدار از بین آنها ظاهر میشود مشاهده میگردد. گلهایش مجموعا بصورت سنبله و محصور در دو گوشوارک مایل به زرد است. هر گل این گیاه شامل سه کاسبرگ زرد رنگ و سه گلبرگ نامتساوی بهم پیوسته (شبیه بوق) میباشد. قسمت مورد استفاده این گیاه ریزدم آنست که پس از خارج کردن از زمین ریشه های آنرا جدا ساخته و با آب میشویند سپس در آب جوش قرار داده و در گرمای خورشید بمدت چند روز خشک میکنند رزد چوبه زرده چوب اصل الزعفران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
طعنه و سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
کوبندۀ سر، جایی بلند مانند برج، بارو یا تپه که در هنگام جنگ بتوان از آن جا دشمن را سرکوب کرد، طعنه و سرزنش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرکوب
تصویر مرکوب
هرچه انسان بر آن سوار می شود مانند اسب، استر و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرکوب
تصویر مرکوب
سواری کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرروب
تصویر زرروب
((زَ))
کسی که خرده ها و ریزه های زر جمع کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
((سَ))
جای بلند مانند، قلعه، برج، سرزنش، طعنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرکوب
تصویر مرکوب
((مَ))
سواری کرده شده، آنچه بر آن سوار شوند مانند اسب و قاطر و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
Repression
دیکشنری فارسی به انگلیسی
הַדְכָּאָה
دیکشنری فارسی به عبری
การปราบปราม
دیکشنری فارسی به تایلندی