جدول جو
جدول جو

معنی زرروب

زرروب((زَ))
کسی که خرده ها و ریزه های زر جمع کند
تصویری از زرروب
تصویر زرروب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با زرروب

زرروب

زرروب
زرروبنده. کسی که خرده ها و ریزه های زرجمع کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

زرچوب

زرچوب
گیاهی علفی و پایا از تیره زنجبیلها جزو راسته تک لپه ییها این گیاه دارای ساقه ای زیر زمینی متورم است که یک ساقه هوایی از آن خارج میشود در قاعده ساقه برگهای بدون دمبرگ با غلاف مشخص ولی در قسمت فوقانی این برگها برگهای کامل که ساقه گلدار از بین آنها ظاهر میشود مشاهده میگردد. گلهایش مجموعا بصورت سنبله و محصور در دو گوشوارک مایل به زرد است. هر گل این گیاه شامل سه کاسبرگ زرد رنگ و سه گلبرگ نامتساوی بهم پیوسته (شبیه بوق) میباشد. قسمت مورد استفاده این گیاه ریزدم آنست که پس از خارج کردن از زمین ریشه های آنرا جدا ساخته و با آب میشویند سپس در آب جوش قرار داده و در گرمای خورشید بمدت چند روز خشک میکنند رزد چوبه زرده چوب اصل الزعفران
فرهنگ لغت هوشیار

زرکوب

زرکوب
کسی که پیشه اش طلاکوبی یا طلاکاری است، زرکوبیده، چیزی که روی آن طلاکوبی شده
زرکوب
فرهنگ فارسی عمید

زرکوب

زرکوب
کسی که شغلش طلا کوبی است، طلاکاری شده، در صحافی ویژگی جلد کتابی که شکل ها و حروف روی آن زرکوبی شده است
زرکوب
فرهنگ فارسی معین

زرکوب

زرکوب
آقازمان زرکش نجم الدین زرکوب... (آنندراج). نجم الدین زرکوب معاصر ابقاخان بود. اشعار نیک دارد. (تاریخ گزیده ج 1 ص 825). زرکوب تبریزی... اسم شریفش شیخ نجم الدین و از اکابر عارفین، بعضی از اشعارش را در آتشکده بنام شیخ نجم الدین رازی ثبت کرده اند... (ریاض العارفین ص 81). از اوست:
دشمن ما را سعادت یار باد
روز و شب با عز و نازش کار باد
هرکه کافر خواند ما را گو بخوان
او میان مؤمنان دیندار باد
هرکه خاری می نهد در راه ما
خار ما در راه او گلزار باد
هرکه چاهی می کند در راه ما
چاه ما در راه او هموار باد
هرکه ملک و مال ما را حاسد است
ملک و مالش در جهان بسیار باد
هرکه را مستی زرکوب آرزوست
گو که ما مستیم او هشیار باد.
(از ریاض العارفین)
لقب عزالدین مودود، جد سوم صاحب شیرازنامه است. ولی بعدها تمام اولاد و اعقاب عزالدین مودود مشهور بهمین لقب شده بودند. (از شدالازار چ قزوینی ص 4). رجوع به همین کتاب، از سعدی تا جامی ادوارد برون چ حکمت ص 385 و سبک شناسی بهار ج 1 ص 170 شود
لغت نامه دهخدا

زروب

زروب
جَمعِ واژۀ زرب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار) (اقرب الموارد). رجوع به زرب شود
لغت نامه دهخدا