ویژگی چیزی که بر آن ریزه ها یا تارهای زر نشانده باشند، مذهّب، برای مثال شمشیر زرنشان تو چون تیغ آفتاب / اسباب قتل نیست اساس تجمل است (زکی ندیم - لغتنامه - زرنشان)، طلایی، کسی که پیشه اش تذهیب و طلاکاری است، تذهیب کار، زرنشانگر
ویژگی چیزی که بر آن ریزه ها یا تارهای زر نشانده باشند، مُذهّب، برای مِثال شمشیر زرنشان تو چون تیغ آفتاب / اسباب قتل نیست اساس تجمل است (زکی ندیم - لغتنامه - زرنشان)، طلایی، کسی که پیشه اش تذهیب و طلاکاری است، تذهیب کار، زرنشانگر
یا رودگان شهری است، صاحب تاریخ قم آرد: اردشیر بابک آن را بنا کرده و نام آن به فارسی رودگان بوده است بعد از آن معرب گردانیدند و گفتند روقان، (ترجمه تاریخ قم ص 70)
یا رودگان شهری است، صاحب تاریخ قم آرد: اردشیر بابک آن را بنا کرده و نام آن به فارسی رودگان بوده است بعد از آن معرب گردانیدند و گفتند روقان، (ترجمه تاریخ قم ص 70)
یکی از بخش های چهارگانه شهرستان شیراز است که در شمال خاوری این شهرستان قرار دارد. شمال آن به شهرستان آباده، جنوب آن ببخش سروستان، باختر آن به بخش اردکان، خاور آن به بخش نی ریز وشهرستان فسا محدود است. این بخش از هشت دهستان بنامهای: حومه مرودشت، کربال، خضرک، کمین مشهد مرغاب، سرپنیران و توابع ارسنجان تشکیل یافته و مرکز آن زرقان و مجموع قرای آن 233 است و جمعاً 79000 تن سکنه دارد و شوسۀ شیراز به اصفهان از وسط آن می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). رجوع به مادۀ بعد شود دهستان حومه بخش زرقان شهرستان شیراز است. این دهستان از نه آبادی تشکیل یافته و در حدود 8700 تن سکنه دارد و قرای مهم آن عبارتند از: لپوئی، مرگلو، دودج زرقان. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
یکی از بخش های چهارگانه شهرستان شیراز است که در شمال خاوری این شهرستان قرار دارد. شمال آن به شهرستان آباده، جنوب آن ببخش سروستان، باختر آن به بخش اردکان، خاور آن به بخش نی ریز وشهرستان فسا محدود است. این بخش از هشت دهستان بنامهای: حومه مرودشت، کربال، خضرک، کمین مشهد مرغاب، سرپنیران و توابع ارسنجان تشکیل یافته و مرکز آن زرقان و مجموع قرای آن 233 است و جمعاً 79000 تن سکنه دارد و شوسۀ شیراز به اصفهان از وسط آن می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). رجوع به مادۀ بعد شود دهستان حومه بخش زرقان شهرستان شیراز است. این دهستان از نه آبادی تشکیل یافته و در حدود 8700 تن سکنه دارد و قرای مهم آن عبارتند از: لپوئی، مرگلو، دودج زرقان. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دیرالزرنوق. بر کوهی است که مشرف بر دجله است به حزیره. (منتهی الارب). حمداﷲ مستوفی آرد:... و دیگر بلاد یمانه فلج که مقام قیس عمران بوده و زرنوق و قرقری و... (نزهه القلوب ج 3 ص 263)
دیرالزرنوق. بر کوهی است که مشرف بر دجله است به حزیره. (منتهی الارب). حمداﷲ مستوفی آرد:... و دیگر بلاد یمانه فلج که مقام قیس عمران بوده و زرنوق و قرقری و... (نزهه القلوب ج 3 ص 263)
نام شهری است. (منتهی الارب) (آنندراج). زرنوج. (منتهی الارب) (آنندراج). از بلاد مشهور ماوراءالنهر بود. رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 261 و 263، جهانگشای جوینی ج 1 ص 76 و 77، حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 444، سبک شناسی بهارج 3 ص 60، 65، 66 و تاریخ مغول اقبال ص 27 و 28 شود
نام شهری است. (منتهی الارب) (آنندراج). زرنوج. (منتهی الارب) (آنندراج). از بلاد مشهور ماوراءالنهر بود. رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 261 و 263، جهانگشای جوینی ج 1 ص 76 و 77، حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 444، سبک شناسی بهارج 3 ص 60، 65، 66 و تاریخ مغول اقبال ص 27 و 28 شود
پرده دار و حاجب نوشیروان. (از ولف). مردی که با جادو و تنبل پسران مهبود را به زهر کردن در طعام نوشیروان وادار ساخت و سپس خیانت او پیدا شد و به امر نوشیروان بر دار شد: یکی نامور بود زروان بنام که او رابدی بر در شاه کام کهن بود و هم حاجب شاه بود فروزندۀ بزم و درگاه بود ز مهبود و از هر دو فرزند اوی همه ساله بودی پر ازآب روی همی ساختی تا سر پادشا کند تیز در کار آن پارسا. (شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 8 ص 2403). رجوع به همین کتاب صص 2403- 2409 شود زربان. زربان بزرگ. یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل (ع). (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد و زربان بزرگ شود
پرده دار و حاجب نوشیروان. (از ولف). مردی که با جادو و تنبل پسران مهبود را به زهر کردن در طعام نوشیروان وادار ساخت و سپس خیانت او پیدا شد و به امر نوشیروان بر دار شد: یکی نامور بود زروان بنام که او رابدی بر در شاه کام کهن بود و هم حاجب شاه بود فروزندۀ بزم و درگاه بود ز مهبود و از هر دو فرزند اوی همه ساله بودی پر ازآب روی همی ساختی تا سر پادشا کند تیز در کار آن پارسا. (شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 8 ص 2403). رجوع به همین کتاب صص 2403- 2409 شود زربان. زربان بزرگ. یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل (ع). (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد و زربان بزرگ شود
دراوستا زروان بمعنی زمان است و بارها با کلمه (راپیثوینه) (نیمروز) آمده برای تعیین هنگام ظهر و مکرربا کلمات ’درگه’ (دیردرنگ) و ’دراجه’ (دراز) آمده بمعنی دیرزمانی و زمان دراز و بلند. (حاشیۀ برهان چ معین). دهر. روزگار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
دراوستا زروان بمعنی زمان است و بارها با کلمه (راپیثوینه) (نیمروز) آمده برای تعیین هنگام ظهر و مکرربا کلمات ’درگه’ (دیردرنگ) و ’دراجه’ (دراز) آمده بمعنی دیرزمانی و زمان دراز و بلند. (حاشیۀ برهان چ معین). دهر. روزگار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
چند بار زروان در ردیف دیگر ایزدان نام برده شده و از آن فرشتۀ زمانۀ بی کرانه اراده شده. اغلب زروان با صفات ’اکرانه’ (بی کرانه) و ’درغو خوذاته’ آمده که در مینو خرد پازند ’زروان درنگ خدای’ و در رسالۀ پارسی علمای اسلام به ’درنگ خدای’ تعبیر شده است. از این دو صفت پیداست که برای زمانه آغاز و انجامی تصور نشده، آنرا همیشه پایدار و یا به عبارت دیگر قدیم و جاودانی دانسته اند. در زادسپرم فصل 1 بند 24 زروان صراحت آفریدۀ اهورمزدا محسوب شده در جمله هایی از اوستا که از زروان یاد شده، او را فقط در ردیف ایزدان دیگر آورده درخور نیایش خوانده اند. از مندرجات اوستا چنین مستفاد می شود که زروان ایزد زمانۀ بیکرانه و جاودانی است. در عبارتی از گاتها (یسنا 30 بند 3) روان نیکوکار و روح شر بمنزلۀ ’دو گوهر همزاد’ معرفی شده اند. بنابراین بنظر می رسد که زرتشت به اصل و منشایی اقدم که پدردو روان مزبور باشد، عقیده داشته است، ولی معلوم نیست که زرتشت او را به چه نامی می خوانده. شک نیست که بعدها زروان بمنزلۀ پروردگاری شناخته شده. در زمان هخامنشیان، عقاید مختلفی در باب ماهیت این پروردگار وجود داشته است. بعضی او را با مکان و برخی دیگر با زمان یکی میدانستند عقیدۀ اخیر فایق آمد. در آیین مهرپرستی، عقیدۀ مربوط به زروان را پذیرفتند. مانی با اقتباس افکار زرتشتی عصر خود، نام زروان را به خدای بزرگ اطلاق کرده است. برخی از محققان مذهب معمول مزدیسنی عهد ساسانی را همان زروانیت دانسته اند. بسیاری از نویسندگان و مورخان قرنهای پنجم - هشتم میلادی اسطورۀ ذیل را راجع به آفرینش از عقاید ایرانیان عهد ساسانی نقل کرده اند و آن متعلق به آیین زروانی است: زروان خدای نخستین در مدت هزار سال قربانیها کرد تا پسری بیابد و نام او را هرمز نهد، اما عاقبت وی درباره تأثیر قربانی های خودبه شک افتاد پس دو پسر در بطن او پدید آمد: یکی اهرمزد چون وی قربانی کرده بود و دیگری اهریمن، زیرا که وی شک کرده بود. زروان وعده داد که پادشاهی جهان رابه یکی از آن دو که زود به حضور او آید عطا کند. پس اهریمن سینۀ پدر بشکافت و خود را بدو نمود. زروان پرسید: کیستی ! پاسخ داد پسر توام. زروان گفت: پسرم دارای بوی خوش و نورانی است و تو ظلمانی و بدبویی ! دراین هنگام اهورمزد با پیکری نورانی و معطر خویشتن بدو نمود زروان او را به فرزندی شناخت. اهرمن وعده پدر را بخاطر آورد. زروان پاسخ داد که سلطنت جهان را مدت نه هزار سال به اهریمن خواهد داد، اما پس از انقضای مدت مزبور اهرمزد تنها سلطان جهان خواهد بود... باید دانست که بعدها زروان را با زردشت و هر دو را باابراهیم خلیل (ع) خلط کرده اند... (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به زروان بزرگ، زروانی و زروانیان شود
چند بار زروان در ردیف دیگر ایزدان نام برده شده و از آن فرشتۀ زمانۀ بی کرانه اراده شده. اغلب زروان با صفات ’اکرانه’ (بی کرانه) و ’درغو خوذاته’ آمده که در مینو خرد پازند ’زروان درنگ خدای’ و در رسالۀ پارسی علمای اسلام به ’درنگ خدای’ تعبیر شده است. از این دو صفت پیداست که برای زمانه آغاز و انجامی تصور نشده، آنرا همیشه پایدار و یا به عبارت دیگر قدیم و جاودانی دانسته اند. در زادسپرم فصل 1 بند 24 زروان صراحت آفریدۀ اهورمزدا محسوب شده در جمله هایی از اوستا که از زروان یاد شده، او را فقط در ردیف ایزدان دیگر آورده درخور نیایش خوانده اند. از مندرجات اوستا چنین مستفاد می شود که زروان ایزد زمانۀ بیکرانه و جاودانی است. در عبارتی از گاتها (یسنا 30 بند 3) روان نیکوکار و روح شر بمنزلۀ ’دو گوهر همزاد’ معرفی شده اند. بنابراین بنظر می رسد که زرتشت به اصل و منشایی اقدم که پدردو روان مزبور باشد، عقیده داشته است، ولی معلوم نیست که زرتشت او را به چه نامی می خوانده. شک نیست که بعدها زروان بمنزلۀ پروردگاری شناخته شده. در زمان هخامنشیان، عقاید مختلفی در باب ماهیت این پروردگار وجود داشته است. بعضی او را با مکان و برخی دیگر با زمان یکی میدانستند عقیدۀ اخیر فایق آمد. در آیین مهرپرستی، عقیدۀ مربوط به زروان را پذیرفتند. مانی با اقتباس افکار زرتشتی عصر خود، نام زروان را به خدای بزرگ اطلاق کرده است. برخی از محققان مذهب معمول مزدیسنی عهد ساسانی را همان زروانیت دانسته اند. بسیاری از نویسندگان و مورخان قرنهای پنجم - هشتم میلادی اسطورۀ ذیل را راجع به آفرینش از عقاید ایرانیان عهد ساسانی نقل کرده اند و آن متعلق به آیین زروانی است: زروان خدای نخستین در مدت هزار سال قربانیها کرد تا پسری بیابد و نام او را هرمز نهد، اما عاقبت وی درباره تأثیر قربانی های خودبه شک افتاد پس دو پسر در بطن او پدید آمد: یکی اهرمزد چون وی قربانی کرده بود و دیگری اهریمن، زیرا که وی شک کرده بود. زروان وعده داد که پادشاهی جهان رابه یکی از آن دو که زود به حضور او آید عطا کند. پس اهریمن سینۀ پدر بشکافت و خود را بدو نمود. زروان پرسید: کیستی ! پاسخ داد پسر توام. زروان گفت: پسرم دارای بوی خوش و نورانی است و تو ظلمانی و بدبویی ! دراین هنگام اهورمزد با پیکری نورانی و معطر خویشتن بدو نمود زروان او را به فرزندی شناخت. اهرمن وعده پدر را بخاطر آورد. زروان پاسخ داد که سلطنت جهان را مدت نه هزار سال به اهریمن خواهد داد، اما پس از انقضای مدت مزبور اهرمزد تنها سلطان جهان خواهد بود... باید دانست که بعدها زروان را با زردشت و هر دو را باابراهیم خلیل (ع) خلط کرده اند... (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به زروان بزرگ، زروانی و زروانیان شود
از بلاد طوس است. (از سمعانی). شهرکی است به خراسان و مرقد مبارک علی بن موسی الرضاست و آنجا مردمان به زیارت شوند و هم آنجا گور هارون الرشید است و از وی دیگ سنگین خیزد. (حدود العالم، از یادداشت مؤلف)
از بلاد طوس است. (از سمعانی). شهرکی است به خراسان و مرقد مبارک علی بن موسی الرضاست و آنجا مردمان به زیارت شوند و هم آنجا گور هارون الرشید است و از وی دیگ سنگین خیزد. (حدود العالم، از یادداشت مؤلف)
که ظاهراً مخففی از ’زررویان’ با دو راء مهمله. ولی ابوریحان در کتاب الجماهر فی الجواهر همه آن را زرویان با یک راء می آورد، در زابلستان بوده است: و فی زرویان بزابلسان (بدون تاء در نسخۀ چاپی). احجار یسمونها... (کتاب الجماهر چ هند ص 262، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در الجماهر چ هند ص 29، 217، 195، 238 زروبان و ص 216، 217، 233، 237، 242، 244، 245، 246، 262 زرویان آمده است. رجوع به زررویان شود
که ظاهراً مخففی از ’زررویان’ با دو راء مهمله. ولی ابوریحان در کتاب الجماهر فی الجواهر همه آن را زرویان با یک راء می آورد، در زابلستان بوده است: و فی زرویان بزابلسان (بدون تاء در نسخۀ چاپی). احجار یسمونها... (کتاب الجماهر چ هند ص 262، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در الجماهر چ هند ص 29، 217، 195، 238 زروبان و ص 216، 217، 233، 237، 242، 244، 245، 246، 262 زرویان آمده است. رجوع به زررویان شود
کوه زررویان، کوه زرروینده. ظاهراً کوهی در غزنین که در زمان محمود غزنوی کان زری در آن یافتند: بده چندانکه در ده سال از آن کشور خراج آید بیک هفته برآید مر ترا از کوه زررویان. فرخی. به گنجت اندر نقصان کجا پدید آید که باشد او را همسایه کوه زررویان. فرخی. رجوع به الجماهر بیرونی ص 29 سطر 8 ’زروبان’ و زر (معنی اول) در همین لغت نامه شود
کوه زررویان، کوه زرروینده. ظاهراً کوهی در غزنین که در زمان محمود غزنوی کان زری در آن یافتند: بده چندانکه در ده سال از آن کشور خراج آید بیک هفته برآید مر ترا از کوه زررویان. فرخی. به گنجت اندر نقصان کجا پدید آید که باشد او را همسایه کوه زررویان. فرخی. رجوع به الجماهر بیرونی ص 29 سطر 8 ’زروبان’ و زر (معنی اول) در همین لغت نامه شود
نوعی از صنعت کوفت، مثل ته نشان که بر قبضه و ساز شمشیر از طلا کنند و صانع آن را زرنشان گر خوانند. (آنندراج). شمشیر فولادی که با زر آن را منقش کرده باشند و زرنگار و مذهب. (ناظم الاطباء) : شمشیر زرنشان تو چون تیغ آفتاب اسباب قتل نیست اساس تجمل است. زکی ندیم (از آنندراج). در کف سپرش نه زرنشان است خورشید سپر خود آسمان است. محسن تأثیر (ایضاً). ، در بیت زیر ظاهراً بمعنی زرین، چون زر و زرد آمده است: بروز بزم ز کف تو زر چنان بارد که از شجر ورق زرنشان ز باد خزان. سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
نوعی از صنعت کوفت، مثل ته نشان که بر قبضه و ساز شمشیر از طلا کنند و صانع آن را زرنشان گر خوانند. (آنندراج). شمشیر فولادی که با زر آن را منقش کرده باشند و زرنگار و مذهب. (ناظم الاطباء) : شمشیر زرنشان تو چون تیغ آفتاب اسباب قتل نیست اساس تجمل است. زکی ندیم (از آنندراج). در کف سپرش نه زرنشان است خورشید سپر خود آسمان است. محسن تأثیر (ایضاً). ، در بیت زیر ظاهراً بمعنی زرین، چون زر و زرد آمده است: بروز بزم ز کف تو زر چنان بارد که از شجر ورق زرنشان ز باد خزان. سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)