- زرقوری
- لاتینی تازی گشته پا کلاغی از گیاهان پای کلاغ پا کلاغی رجل الغراب
معنی زرقوری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ساری سار رنگ
اجابت
تولید مثل
تولید
تولید
عمل و شغل زرکوب طلاکاری، هر چیزی که روی آن طلا کاری شده باشد
دارو و معجونی است مرکب که در قوام قند ادویه را باریک کرده میظمیزند و آن پشت و گرده را قوت دهد و منی را بیفزاید:) سخن حجت بشنو که تو را قوتش به کار آید از داروی زرغونی (ناصر خسرو 497)، توضیح: وجه تسمیه آنرا چنین نوشته اند: که این دارو رنگ رو را مثل زر سرخ و روشن نماید
پرمری، پرویزن منسوب به زنبور، خانه مشبک
شغل و عمل زرکوب، طلاکوبی، طلاکاری
نوعی پارچه که در قرقوب بافته می شده، برای مثال از جام می روشن وز زیروبم مطرب / از دیبۀ قرقوبی وز نافۀ تاتاری (منوچهری - ۱۱۵) ، ز قرقوبی به صحراها فروافکنده بالشها / ز بوقلمون به وادی ها فروافکنده بسترها (منوچهری - ۳)
چینی (ظروف)، ظروف چینی ژاپن (مخصوصا)
پارسی تازی گشته غرغوبی دیبایا دیبه ای که درگسکرگیلان می بافته اند منسوب به قرقوب از مرم قرقوب، ساخته و پرداخته قرقوب، نوعی پارچه که در قرقوب می بافتند و از آنجا در دیگر بلاد عراقی عرب رواج یافت: از جام می روشن وز زیر و بم مطرب از دیبه قرقوبی و زنافه تاتاری
سلمه سرمه از گیاهان ژیوه آبک، تیر (عطارد) از ستارگان، پیک نامه بر، ایزد بازرگانی و جرمز (سفر) نزد رومیان باستانی راس ایزد سلمه
نادرست نویسی ورتوری پارسی است از گیاهان سطاخینس
به شکل زنبور، نوعی پارچه توری درشت بافت، نوعی چراغ روشنایی
طلاکاری
((زَ وَ رَ))
فرهنگ فارسی معین
کاغذ زردرنگ و نازکی که به صورت ورقه زر برای بسته بندی و تزیین یا زرکوبی جلد کتاب سازند
لای زر ورق بزرگ شدن: در ناز و نعمت پرورش یافتن
لای زر ورق بزرگ شدن: در ناز و نعمت پرورش یافتن
نوعی چراغ توری. احتمالاً به واسطۀ صدای وزوزی که دارد زنبوری گفته شده، نوعی پردۀ مشبک که برای جلوگیری از ورود حشرات جلو در یا پنجره آویزان می کنند
عمل زردوز، هنر دوختن و نقش و نگار کردن بر پارچه و جامه با تارهای زر
بسیار خوردن
نوعی عنکبوت
زورمندی، نیرومندی
лукавый
listig
хитрий
chytry
astuto
astuto
astuto