جدول جو
جدول جو

معنی زرغونی - جستجوی لغت در جدول جو

زرغونی
(زَ)
زرگونی. در پزشکی قدیم داروو معجونی است مرکب که در قوام قند ادویه را باریک کرده می آویزند. و آن پشت و گرده را قوت دهد و منی را بیفزاید. (فرهنگ فارسی معین) (غیاث اللغات) (از آنندراج). و این مخفف زرگونی است چه آن رنگ و رو را مثل زر، سرخ و روشن می نماید. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به زرعونی و زرگون شود
لغت نامه دهخدا
زرغونی
دارو و معجونی است مرکب که در قوام قند ادویه را باریک کرده میظمیزند و آن پشت و گرده را قوت دهد و منی را بیفزاید:) سخن حجت بشنو که تو را قوتش به کار آید از داروی زرغونی (ناصر خسرو 497)، توضیح: وجه تسمیه آنرا چنین نوشته اند: که این دارو رنگ رو را مثل زر سرخ و روشن نماید
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرغون
تصویر زرغون
زرگون مانند زر، به رنگ زر، طلایی، زرّین فام، زریون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارغوانی
تصویر ارغوانی
به رنگ ارغوان، سرخ مایل به بنفش، برای مثال خوشا با رفیقان یک دل نشستن / به هم نوش کردن می ارغوانی (فرخی - ۳۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زراوند
تصویر زراوند
گیاهی علفی با برگ هایی قلب مانند که مصرف دارویی دارد، چپقک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرغونه
تصویر پرغونه
هر چیزی که زشت و نازیبا باشد، زشت، نازیبا، فرخچ، برای مثال ای پرغونه و باژگونه جهان / مانده من از تو به شگفت اندرا (رودکی - ۴۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرکوبی
تصویر زرکوبی
شغل و عمل زرکوب، طلاکوبی، طلاکاری
فرهنگ فارسی عمید
احمد بن حجاج بن عاصم مکنی به ابوجعفر منسوب به زاغون از قریه های بغداد است، وی از احمد بن حنبل روایت دارد و حافظ عبدالعزیز بن محمد بن اخضرحدیث ذیل را بدین گونه از وی نقل کرده است: عبداﷲ بن احمد روایت کند از ابوزکریا یحیی بن عبدالوهاب از عبدالواحد بن احمد از ابوسعید النقاش، از ابوالنصر محمد بن احمد بن عباس از جد خود عباس بن مهیار از ابوجعفر احمد بن حجاج بن عاصم (اهل قریه زاغونی) از احمد بن حنبل از خلف بن ولید از ابی ظبیان از علی بن ابیطالب از رسول اﷲ
که گفت: یا علی ان وصیّت الامر من بعدی فاخرج اهل نجران من جزیره العرب ... (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
محمد بن عبداﷲ مکنی به ابوبکر متولد 468 و متوفی 551 هجری قمری است: وی برادر علی زاغونی (مترجم در فوق) است، و در تجلید کتب استادی حاذق بوده است وروایت حدیث میکرده است، (از معجم البلدان)، وی از مشایخ حدیث و معاصر ابوجعفر نقیب بوده و در قرن 6 میزیسته است و ابن مقله علی بن حسن بن اسماعیل متوفی 599 هجری قمری از وی و از ابوسعید بن حمدون متوفی 60 هجری قمری استماع حدیث کرده است، (از معجم الادباء ج 5 ص 147 وج 3 ص 217)، و رجوع به زاغونی (علی بن عبداﷲ) شود
لغت نامه دهخدا
(نی ی)
منسوب به قریۀ زاغون. و رجوع به زاغونی و زاغون شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان چلاو است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 105 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام معجونی است. (منتهی الارب). یک نوع معجونی. (ناظم الاطباء). مرکبی از فلفل، دارفلفل، زنجبیل، قرفه، دارچینی، قرنفل و خولنجان از هر یک جزئی و از تودریان بهمنان بوزیدان و لسان العصافیر و قسط شیرین و سعد و سنبل از هر یک سه جزء کوفته و بیخته به عسل بی موم بسرشند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
سخن حجت بشنو که ترا قوتش
به بکار آید از داروی زرعونی.
ناصرخسرو (یادداشت ایضاً).
رجوع به زرغونی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
موضعی بماوراءالنهر. ظاهراً قریه ای از اعمال نخشب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
دی جانب زرغون به یکی راه گذر بر
افتاد دو چشمم به یکی طرفه پسر بر.
سوزنی (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زهکونی
تصویر زهکونی
نوک پایی که بکفل کسی کوبند تیپا اردنگ زفکنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغوبی
تصویر مرغوبی
در تازی نیامده آهوری پسندیدگی مرغوب بودن پسندیده بودن مرغوبیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرغونه
تصویر پرغونه
زشت و نا زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زروانی
تصویر زروانی
منسوب به زروان پیرو آیین زروان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرغوچی
تصویر یرغوچی
بازپرس دادستان (ایلخانان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیتونی
تصویر زیتونی
زیتی زهی از رنگ ها برنگ زیتون سرخ مایل به زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرفینی
تصویر زرفینی
کرمهای حلقوی
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از رده دو لپه ییهای بی گلبرگ که تیره خاصی بنام تیره زراوندها را میسازد این تیره جزو تیره های نزدیک باسفنجیان است. گلهایش ارغوانی یا صورتی و برگهایش بی دندانه و ریز و ریشه اش کلفت و میوه اش کروی است ارسطولوخیا زهر زمین. یا زراوند طویل گونه ای زرواوند که برگهایش از دیگر انواع طویلتر است زواند دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرزوری
تصویر زرزوری
ساری سار رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرقوری
تصویر زرقوری
لاتینی تازی گشته پا کلاغی از گیاهان پای کلاغ پا کلاغی رجل الغراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرکوبی
تصویر زرکوبی
عمل و شغل زرکوب طلاکاری، هر چیزی که روی آن طلا کاری شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
اسفیوش بنکو (گویش شیرازی) از گیاهان تخمی است که آنرا بفارسی اسفیوش نامند بزرقطونا بنگو فسلیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغوانی
تصویر ارغوانی
گل سرخ، برنگ ارغوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرغون
تصویر زرغون
زرگون زرغونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرغون
تصویر زرغون
((زَ رْ))
زرگون. زرعونی، نام معجونی مرکب از قند قوام آمده و ادویه که برای تقویت مهره ها به کار می بردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارغوانی
تصویر ارغوانی
((اَ غَ))
سرخ مایل به بنفش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرغونه
تصویر پرغونه
((پَ نِ))
نازیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرکوبی
تصویر زرکوبی
طلاکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرزوری
تصویر زرزوری
((زُ زُ))
منسوب به زورزور، مرغی شبیه به گنجشک، مجازاً ضعیف، ناتوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیتونی
تصویر زیتونی
سبز مایل به زرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زراوند
تصویر زراوند
آرسطولوخیا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زرفینی
تصویر زرفینی
آنلید
فرهنگ واژه فارسی سره