جدول جو
جدول جو

معنی زرشکین - جستجوی لغت در جدول جو

زرشکین
نام ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارشکان
تصویر ارشکان
(پسرانه)
لقب چند تن از پادشاهان اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرآگین
تصویر زرآگین
پر از زر، انباشه از زر، سراسر زرد رنگ، به رنگ زر، برای مثال بوستان را مهرگانی باد زرّآگین کند / رنگ بستاند ز گل ها باده را رنگین کند (قطران - ۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرشکیب
تصویر پرشکیب
دارای صبر و شکیب بسیار، پرصبر، صبور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارشکین
تصویر ارشکین
رشکین، دارای رشک وحسد، حسود، باغیرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرشکی
تصویر زرشکی
سرخ تیره، به رنگ زرشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشکین
تصویر رشکین
باغیرت، غیور، دارای رشک و حسد، حسود
فرهنگ فارسی عمید
(پُ شَ)
پرصبر. پرآرام. پرتحمل
لغت نامه دهخدا
(پُ شِ کَ)
پرشکنی در موی، پرچینی. پرشکنجی. پرآژنگی. پرنوردی. پرانجوغی
لغت نامه دهخدا
آلفرد، روزنامه نویس و نویسندۀ رمان دراماتیک، متولد در ’اکس’ (1858- 1922 میلادی)، تألیفات او عبارت است از ’ون’ و ’دو آموزشگاه’ و غیره، آثار وی حاکی از فلسفه ای نشاطانگیز و تحقیری ترحم آمیز است
لغت نامه دهخدا
(بَ شِ کَ)
اعراض. برگشتن. (آنندراج). روی برتافتن:
ازوی خوش است برشکنی ها بگاه ناز
وز خسرو شکسته فغانهای زار خوش.
خسرو، آب اندک از چشمه بیرون آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، آب قلیل که اندک اندک آید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
ارشگان بقول موسی خورنی مورخ ارمنی و سبه اوس. چهارمین پادشاه اشکانی، و منطبق است با فرهاددوم و اردوان دوم. (ایران باستان ص 2585 و 2612)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان رودبار معلم کلایۀ شهرستان قزوین. سکنه 132 تن. آب آن از رود خانه خارارود. محصولات عمده غلات و فندق و زغال اخته و لبنیات و عسل. صنایع دستی گلیم و جاجیم بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(زِ رِ)
برنگ زرشک. سرخ تیره. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رکن. ستونها، مستمندان. فقیران.مساکین. درویشان. مردان و زنانی که قدرت بهیچ چیز نداشته باشند. (غیاث) : فضلۀ مکارم ایشان (توانگران) به ارامل و پیران و اقارب و جیران رسیده. (گلستان)، جمع واژۀ ارموله. رجوع به ارموله شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
از امرای مسعود غزنوی. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 572 و 573 شود، دل تافته و بی قرار گردیدن، اندوهگین گردیدن برای کسی یا چیزی، تباه شدن جگر و سوخته و اندوهگین شدن از درد. (منتهی الارب). سوخته شدن از درد و اندوه. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، درجستن اسب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تماس لرد. سیاستمدار انگلیسی، متولد در ادمبورگ. وی یکی از خطبای بزرگ عصر خویش بود. (1750-1823م.)
ابنزر. حکیم الهی از مردم اکس ّ و یکی از مؤسسین کنیسۀ مخالف عقاید رسمی اکس. (1680-1754م.)
ویلیام. او راست: تاریخ هندوستان در عصربابر و همایون که در سال 1854 میلادی تألیف شده است
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ کی یَ)
نام شهر ری در قدیم و آن اقامتگاه شاهان اشکانی در فصل بهار بود. (ایران باستان ص 2645)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
منسوب به رشک یعنی صاحب رشک، و در سراج اللغات نوشته که این مرکب است از رشک و کلمه کین چون دو کاف به هم آمدند یکی را حذف کردند اغلب که کاف تازی حذف کرده باشند بخلاف چرکین که کاف دوم را که فارسی بود حذف کردند. (غیاث اللغات) (آنندراج). دارای رشک و حسد. رشکن. (از ناظم الاطباء). رشکناک. (یادداشت مؤلف). و رجوع به رشکن و رشکناک شود، رقیب. (ناظم الاطباء) ، باد سرخ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمع مشرک، هنباز گیران چند خداییان جمع مشرک در حالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشح در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع مرشح در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرشد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع مرشد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زودکین
تصویر زودکین
کسی که زود عداوت و دشمنی نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشکون
تصویر سرشکون
پرده ای که در شب زفاف پیش عروس آویزند کله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرشکیب
تصویر پرشکیب
پر صبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کین
تصویر پر کین
پر حسد پر حقد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشکین
تصویر ارشکین
حسود، با غیرت
فرهنگ لغت هوشیار
زلفین، حلقه بدن جانورانی مانند کرمهای حلقوی درین نوع حیوانات هر یک از حلقه ها دارای ساختمان نسبتا کاملی برای جذب و دفع و متابولیسم مواد غذایی موجود است و به تعداد این حلقه ها این ساختمان تکرار میشود و هر یک از حلقه ها طوری است که همه اعمال حیاتی را به تنهایی میتواند انجام دهد به همین جهت اگر کرم حلقوی را به قطعاتی تقسیم کنیم هر قطعه مانند جانوری کامل میتواند به زندگی ادامه دهد حلقه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رکن، استون ها، دیوانیان دیوانمردان، جمع ارکان، جمع رکن ستونها. یا اراکین دولت. سران دولت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرشکی
تصویر زرشکی
برنگ زرشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشکین
تصویر رشکین
باغیرت، غیور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورشکین
تصویر ورشکین
شکستگی استخوان (یا استخوانهای) سینه، عوارض و دردهای قفسه صدری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرشکی
تصویر زرشکی
به رنگ زرشک (سرخ متمایل به کبود)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشتین
تصویر سرشتین
طبیعی
فرهنگ واژه فارسی سره
حاسد، حسود، غیرتی، غیور
فرهنگ واژه مترادف متضاد