جدول جو
جدول جو

معنی زرشناس - جستجوی لغت در جدول جو

زرشناس
شناسندۀ زر، صراف، نقاد
تصویری از زرشناس
تصویر زرشناس
فرهنگ فارسی عمید
زرشناس
(تَ / تِ)
زرگر. صراف. ماهر زر. (آنندراج). صراف. نقاد. زرگر. طلاکار. (ناظم الاطباء). شناسندۀ زر. که زرشناسد و عیار و غش آن را تمیز دهد. رجوع به زر شود
لغت نامه دهخدا
زرشناس
صراف، زرگر، شناسنده زر
تصویری از زرشناس
تصویر زرشناس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرنشان
تصویر زرنشان
ویژگی چیزی که بر آن ریزه ها یا تارهای زر نشانده باشند، مذهّب، برای مثال شمشیر زرنشان تو چون تیغ آفتاب / اسباب قتل نیست اساس تجمل است (زکی ندیم - لغتنامه - زرنشان)، طلایی، کسی که پیشه اش تذهیب و طلاکاری است، تذهیب کار، زرنشانگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشناس
تصویر سرشناس
معروف، مشهور، کسی که بیشتر مردم او را بشناسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارشناس
تصویر کارشناس
کسی که در کاری بصیرت و مهارت دارد، متخصص، اهل خبره، دارای مدرک لیسانس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوشناس
تصویر بوشناس
کسی که بوها را خوب دریابد و تشخیص بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدرشناس
تصویر قدرشناس
آنکه ارزش کسی یا چیزی را بداند، قدردان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روشناس
تصویر روشناس
معروف، مشهور، نامدار، سرشناس، برای مثال ندانم کس از مردم روشناس / کزآن مردمی نیست بر وی سپاس (نظامی۵ - ۷۶۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
ناآشنا، بیگانه، غیر معروف
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
معروف. مشهور:
ای ز آسمان بصد درجه سرشناس تر
سرّ دقایق ازلت از برآمده.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از روشناس
تصویر روشناس
مشهور معروف، ستاره کوکب جمع روشناسان
فرهنگ لغت هوشیار
ناشناخته مجهول، غریب بیگانه، بی اطلاع بی خبرناآگاه، ناشناخت متنکروار: (چون ضحاک تازی برخاست (جمشید) بگریخت و ده سال تمام در عالم تنها ناشناس بگردید {یا به ناشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گششناس
تصویر گششناس
متخصص قلب و عروق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارشناس
تصویر کارشناس
متخصص، شریک، دانشمند، بخرد، حاذق در کار، دانای کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهر شناس
تصویر زهر شناس
کسی که در شناسایی انواع زهرها و سموم تخصص دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوشناس
تصویر بوشناس
آنکه بخوبی بویها را تشخیص دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنشناس
تصویر بنشناس
ناشناس ناشناخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشناس
تصویر سرشناس
مشهور، معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردناس
تصویر اردناس
فرانسوی فرمان، گماشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
((ش))
غریب، بیگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارشناس
تصویر کارشناس
((ش))
دانای کار، متخصص، دارای تحصیلات در حد لیسانس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روشناس
تصویر روشناس
((ش ِ))
سرشناس، مشهور، ستاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشناس
تصویر سرشناس
((~. ش))
معروف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدرشناس
تصویر قدرشناس
ارزشناس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارزشناس
تصویر ارزشناس
قدرشناس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
نکره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارشناس
تصویر کارشناس
مهندس، خبره، صاحبنظر
فرهنگ واژه فارسی سره
اسمی، بنام، شهره، شهیر، مبرز، مشهور، معروف، نام آور، نامدار، نامور، نامی
متضاد: گمنام
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
Uncharted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گاو یا گوساله ی زردرنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
inexplorado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
inexplorado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
nieodkryty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
неизведанный
دیکشنری فارسی به روسی