- زرشناس
- صراف، زرگر، شناسنده زر
معنی زرشناس - جستجوی لغت در جدول جو
- زرشناس
- شناسندۀ زر، صراف، نقاد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مشهور، معروف
معروف، مشهور، کسی که بیشتر مردم او را بشناسند
ارزشناس
قدرشناس
فرانسوی فرمان، گماشته
مهندس، خبره، صاحبنظر
ناشناس ناشناخته
آنکه بخوبی بویها را تشخیص دهد
مشهور معروف، ستاره کوکب جمع روشناسان
کسی که در شناسایی انواع زهرها و سموم تخصص دارد
ناآشنا، بیگانه، غیر معروف
معروف، مشهور، نامدار، سرشناس، برای مثال ندانم کس از مردم روشناس / کزآن مردمی نیست بر وی سپاس (نظامی۵ - ۷۶۷)
آنکه ارزش کسی یا چیزی را بداند، قدردان
کسی که بوها را خوب دریابد و تشخیص بدهد
کسی که در کاری بصیرت و مهارت دارد، متخصص، اهل خبره، دارای مدرک لیسانس
متخصص، شریک، دانشمند، بخرد، حاذق در کار، دانای کار
متخصص قلب و عروق
ناشناخته مجهول، غریب بیگانه، بی اطلاع بی خبرناآگاه، ناشناخت متنکروار: (چون ضحاک تازی برخاست (جمشید) بگریخت و ده سال تمام در عالم تنها ناشناس بگردید {یا به ناشناس
ویژگی چیزی که بر آن ریزه ها یا تارهای زر نشانده باشند، مذهّب، برای مثال شمشیر زرنشان تو چون تیغ آفتاب / اسباب قتل نیست اساس تجمل است (زکی ندیم - لغتنامه - زرنشان) ، طلایی، کسی که پیشه اش تذهیب و طلاکاری است، تذهیب کار، زرنشانگر
Uncharted
inexplorado
inexplorado
nieodkryty
неизведанный
невивчений
onontdekt
unerforscht
inexploré