- زرساوه
- زر خالص
معنی زرساوه - جستجوی لغت در جدول جو
- زرساوه
- ریزه های زر، سونش زر، زرخالص
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
معجون با گردو آمیخته
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، تمتم، تتم، تتری، تتریک، ترفان
یونانی تازی گشته خود پوش از چهره های سپهری
گرمابه حمام: گفتند اندیشه کنیم آنگه گرماوه و نوره ساختند و پیش ازاین نبود. (تفسیر ابوالفتوح)
شخص ظریف و آراسته: فربه کردی تو کون ایا ورسازه چون دنبه گوسفند در شبغازه. (عماد)
همه سال همه ساله
((بَ وُ))
فرهنگ فارسی معین
حامل رأس الغول، برنده سر دیو، یکی از صورت های فلکی شمالی به صورت مردی که با دست چپ سر بریده دیوی را با موی گرفته و ستارگان آن بیست و شش باشند
صورتی فلکی در نیمکرۀ شمالی آسمان که به شکل مردی با شمشیری در یک دست و یک سر در دست دیگر مجسم می شود
کهن سال، سال خورد
گرمابه، جایی که برای شستشوی بدن ساخته شده و دارای آب گرم باشد، حمام
ماتیکان
پراکیده باد برده
امید داشتن امید بستن
هر وسیله ای که مطلب یا خبری را به اطلاع مردم برساند و بمعنای حسرت و اندوه
نگارکیدن (نقشه کشیدن)، نگاشتن (نقاشی)، چهره پردازی (صورت سازی)
سستی نرمی
ابر ابر سفید
پیغامبری و فرستگانی، نبوت، رسالت
منگوله شمشیر
سبکی و خواری
آبدزدک
حیوانی است جزو پستانداران و نشخوار کننده و بزرگ جثه باندازه شتر، و گردن دراز و دستهای بلند و پاهای کوتاه دارد
برزگری کشاورزی دامپروری کشت، کشتزار کشتزار
دریا بحر
زره گری زره سازی
فنا فی الله
گرمی و تیزی طعم چیزی
رباب، از آلات موسیقی شبیه تار که کاسۀ آن کوچک تر و در قدیم دارای دو سیم بوده و آن را با کشیدن کمانه یا آرشه می نواخته اند، رواوه، ابر سفید
هر وسیله ای که مطلب یا خبری را به اطلاع مردم می رساند مانند رادیو، تلویزیون و روزنامه
حسرت، افسوس، اندوه،برای مثال تو پنجاه سال از پس عمر ایشان / فسانه شنودی و خوردی رسانه (ناصرخسرو - ۴۱)
حسرت، افسوس، اندوه،
پایان نامه، کتابی که در آن مرجع تقلید، احکام مذهبی را توضیح می دهد، کتاب، کتاب کوچک، نامه