جدول جو
جدول جو

معنی زررویان - جستجوی لغت در جدول جو

زررویان
(زَ)
کوه زررویان، کوه زرروینده. ظاهراً کوهی در غزنین که در زمان محمود غزنوی کان زری در آن یافتند:
بده چندانکه در ده سال از آن کشور خراج آید
بیک هفته برآید مر ترا از کوه زررویان.
فرخی.
به گنجت اندر نقصان کجا پدید آید
که باشد او را همسایه کوه زررویان.
فرخی.
رجوع به الجماهر بیرونی ص 29 سطر 8 ’زروبان’ و زر (معنی اول) در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زروان
تصویر زروان
(پسرانه)
نام یکی از ایزدان در ایران باستان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پرده بردار دربار انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رویان
تصویر رویان
جنین، روییدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زراوشان
تصویر زراوشان
شب بو، گیاهی زینتی باساقۀ بلند و گل هایی به رنگ های مختلف
شب انبوی، خیرو، خیری، هیری
فرهنگ فارسی عمید
(زیرْ)
دهی از دهستان قره طقان است که در بخش بهشهر شهرستان ساری واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
شهر عمده ناحیۀ رویان و بزرگترین شهر جبال طبرستان به شمار می آمد، (فرهنگ فارسی معین)، شهر بزرگی بود در جبال طبرستان و در ناحیۀ وسیع به همین نام قرار داشت، گویند: بزرگترین شهر جبال طبرستان رویان بود، رویان در اقلیم چهارم بود و بین آن و گیلان دوازده فرسخ مسافت بود، جبال رویان به جبال ری متصل است، (از معجم البلدان)، رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ص 298، تاریخ طبرستان و گیلان، آنندراج و انجمن آرا شود
دهی از بخش مرکزی شهرستان شاهرود، آب از قنات، دارای 1300 تن سکنه، محصول عمده آنجا غلات و پنبه و بنشن و انواع میوه و صیفی وراه آن فرعی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
ولایت وسیعی از کوههای طبرستان در بخش غربی مازندران، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به رویان (شهر رویان ...) شود
لغت نامه دهخدا
روینده، (فرهنگ فارسی معین) (انجمن آرا)،
جنین، (فرهنگ فارسی معین)، نخستین دورۀ رشتۀ تخم، (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَخْ خُ)
زری. زرایه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زرایه و زری شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
پرده دار و حاجب نوشیروان. (از ولف). مردی که با جادو و تنبل پسران مهبود را به زهر کردن در طعام نوشیروان وادار ساخت و سپس خیانت او پیدا شد و به امر نوشیروان بر دار شد:
یکی نامور بود زروان بنام
که او رابدی بر در شاه کام
کهن بود و هم حاجب شاه بود
فروزندۀ بزم و درگاه بود
ز مهبود و از هر دو فرزند اوی
همه ساله بودی پر ازآب روی
همی ساختی تا سر پادشا
کند تیز در کار آن پارسا.
(شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 8 ص 2403).
رجوع به همین کتاب صص 2403- 2409 شود
زربان. زربان بزرگ. یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل (ع). (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد و زربان بزرگ شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زُ)
دراوستا زروان بمعنی زمان است و بارها با کلمه (راپیثوینه) (نیمروز) آمده برای تعیین هنگام ظهر و مکرربا کلمات ’درگه’ (دیردرنگ) و ’دراجه’ (دراز) آمده بمعنی دیرزمانی و زمان دراز و بلند. (حاشیۀ برهان چ معین). دهر. روزگار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زُ)
چند بار زروان در ردیف دیگر ایزدان نام برده شده و از آن فرشتۀ زمانۀ بی کرانه اراده شده. اغلب زروان با صفات ’اکرانه’ (بی کرانه) و ’درغو خوذاته’ آمده که در مینو خرد پازند ’زروان درنگ خدای’ و در رسالۀ پارسی علمای اسلام به ’درنگ خدای’ تعبیر شده است. از این دو صفت پیداست که برای زمانه آغاز و انجامی تصور نشده، آنرا همیشه پایدار و یا به عبارت دیگر قدیم و جاودانی دانسته اند. در زادسپرم فصل 1 بند 24 زروان صراحت آفریدۀ اهورمزدا محسوب شده در جمله هایی از اوستا که از زروان یاد شده، او را فقط در ردیف ایزدان دیگر آورده درخور نیایش خوانده اند. از مندرجات اوستا چنین مستفاد می شود که زروان ایزد زمانۀ بیکرانه و جاودانی است. در عبارتی از گاتها (یسنا 30 بند 3) روان نیکوکار و روح شر بمنزلۀ ’دو گوهر همزاد’ معرفی شده اند. بنابراین بنظر می رسد که زرتشت به اصل و منشایی اقدم که پدردو روان مزبور باشد، عقیده داشته است، ولی معلوم نیست که زرتشت او را به چه نامی می خوانده. شک نیست که بعدها زروان بمنزلۀ پروردگاری شناخته شده. در زمان هخامنشیان، عقاید مختلفی در باب ماهیت این پروردگار وجود داشته است. بعضی او را با مکان و برخی دیگر با زمان یکی میدانستند عقیدۀ اخیر فایق آمد. در آیین مهرپرستی، عقیدۀ مربوط به زروان را پذیرفتند. مانی با اقتباس افکار زرتشتی عصر خود، نام زروان را به خدای بزرگ اطلاق کرده است. برخی از محققان مذهب معمول مزدیسنی عهد ساسانی را همان زروانیت دانسته اند. بسیاری از نویسندگان و مورخان قرنهای پنجم - هشتم میلادی اسطورۀ ذیل را راجع به آفرینش از عقاید ایرانیان عهد ساسانی نقل کرده اند و آن متعلق به آیین زروانی است: زروان خدای نخستین در مدت هزار سال قربانیها کرد تا پسری بیابد و نام او را هرمز نهد، اما عاقبت وی درباره تأثیر قربانی های خودبه شک افتاد پس دو پسر در بطن او پدید آمد: یکی اهرمزد چون وی قربانی کرده بود و دیگری اهریمن، زیرا که وی شک کرده بود. زروان وعده داد که پادشاهی جهان رابه یکی از آن دو که زود به حضور او آید عطا کند. پس اهریمن سینۀ پدر بشکافت و خود را بدو نمود. زروان پرسید: کیستی ! پاسخ داد پسر توام. زروان گفت: پسرم دارای بوی خوش و نورانی است و تو ظلمانی و بدبویی ! دراین هنگام اهورمزد با پیکری نورانی و معطر خویشتن بدو نمود زروان او را به فرزندی شناخت. اهرمن وعده پدر را بخاطر آورد. زروان پاسخ داد که سلطنت جهان را مدت نه هزار سال به اهریمن خواهد داد، اما پس از انقضای مدت مزبور اهرمزد تنها سلطان جهان خواهد بود... باید دانست که بعدها زروان را با زردشت و هر دو را باابراهیم خلیل (ع) خلط کرده اند... (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به زروان بزرگ، زروانی و زروانیان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ)
دهی از دهستان صحرای باغ است که در بخش مرکزی شهرستان لار واقع است و 459 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
که ظاهراً مخففی از ’زررویان’ با دو راء مهمله. ولی ابوریحان در کتاب الجماهر فی الجواهر همه آن را زرویان با یک راء می آورد، در زابلستان بوده است: و فی زرویان بزابلسان (بدون تاء در نسخۀ چاپی). احجار یسمونها... (کتاب الجماهر چ هند ص 262، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در الجماهر چ هند ص 29، 217، 195، 238 زروبان و ص 216، 217، 233، 237، 242، 244، 245، 246، 262 زرویان آمده است. رجوع به زررویان شود
لغت نامه دهخدا
طرویلن را گویند و آن نوع از ساسالیوس است. (یادداشت مؤلف). سیسالیوس. (فهرست مخزن الادویه ذیل طرویلون)
لغت نامه دهخدا
(زَ وَرْ)
زورین. بمعنی زبرین باشد. (آنندراج). فوقانی و بالایی و زبرین. (ناظم الاطباء) ، بلند و رفیع و بسیار بلند. (ناظم الاطباء). رجوع به زور و زورین شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان رودبار است که در بخش حومه شهرستان دامغان واقع است و 980 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
ابن یهودا ذریۀ زارح بن یهودا میباشند، (یکم سفر اعداد26:13 و 20 یوشع 7:17 و اول تواریخ ایام 27:11 و 13) (قاموس کتاب مقدس)، و رجوع به زارح بن یهودا شود
لغت نامه دهخدا
(زِ وِ / زَ وَ)
گلی است که آن را خیری می گویند و اقسام آن بسیار است. (برهان) (آنندراج). گل خیری. (ناظم الاطباء). خیری. شب بو. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان اسفیورد شوراب است که در بخش مرکزی شهرستان ساری و در یکهزارگزی شمال شوسۀ ساری به شاهی واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زُ / زَ)
در دیوارچۀ دو طرف چاه که نعامه بروی نهند و آن چوبی باشد که بکره را آویزند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان قطور بخش حومه شهرستان خوی، واقع در 46هزارگزی جنوب باختری خوی و 8500 گزی جنوب راه ارابه رو قطور بخوی، این ده در دره واقع شده و هوای آن سردسیر و سالم و سکنۀ آن 166 تن است، آب راویان از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات است، پیشۀ مردم کشاورزی و دامپروری است، این ده در 5هزارگزی مرز ترکیه قرار گرفته و محل سکونت ایل شکاک است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در یک فرسخی مرو، از آنجا است ابوالرضا بن رجاء زاریانی، (از انساب سمعانی)، و رجوع به معجم البلدان و زاریانی شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 62هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 50هزارگزی جنوب باختری راه شوسۀ مهاباد به سردشت، درمنطقۀ کوهستانی، سردسیر، سالم و سکنۀ آن 23 تن سنی، کردی زبان اند، آب آن از رود خانه بادین آباد، محصول آن غلات، توتون، حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رویان
تصویر رویان
روینده، جنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زراوشان
تصویر زراوشان
خیری شب بو
فرهنگ لغت هوشیار
((زَ یا زُ))
در اوستا چند بار زروان را در ردیف دیگر ایزدان نام برده اند و از آن فرشته زمانه بیکرانه اراده شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویان
تصویر رویان
((رُ نَ))
روینده، جنین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویان
تصویر رویان
آمبریون، جنین
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع قره طغان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
رویان، ولایت وسیعی از ناحیه ی کوهستانی تبرستان در بخش غربی
فرهنگ گویش مازندرانی