جدول جو
جدول جو

معنی زردگوش - جستجوی لغت در جدول جو

زردگوش
منافق و مفسد، برای مثال زردگوشان به گوشه ها مردند / سر به آب سیه فرو بردند (نظامی۴ - ۶۰۲)، بیکاره، ترسناک، پشیمان
تصویری از زردگوش
تصویر زردگوش
فرهنگ فارسی عمید
زردگوش
(زَ)
کنایه از مردم منافق و مذبذبین باشد. (برهان) (آنندراج). کنایه از منافق باشد. (انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی). منافق. مذبذب. بدخواه. کینه ور. متملق. (ناظم الاطباء). منافق مذبذب. (فرهنگ فارسی معین) (از غیاث اللغات). در بهار عجم، زردگوش و زردگوشه، کاهل و بیکاره که کاری از او برنیاید و زیرچاق همه باشد. (آنندراج). بی غیرت بی تعصب. زرده گوش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زردگوشان هری را کردی ازگفتار نغز
چون سیه چشمان جنت گوش و گردن پر درر.
سنائی.
جوقی از این زردگوش گاه غضب سرخ چشم
هر یک طاغی و دیو رهبر طغیان او.
خاقانی.
زردگوشان به گوشه ها مردند
سر به آب سیه فروبردند.
نظامی.
هرچند ز چشم زردگوشان
سرخ است رخم ز خون جوشان.
نظامی.
کون فراخی تنگ چشمی دل سیاه
زردگوشی دین فروشی عشوه خیز.
پوربهای جامی (از آنندراج).
، و نیز کنایه از ترسان و هراسان. (آنندراج) :
کسی که پنبه بگوش است چون گل پنبه
ز خاک روز جزازردگوش برخیزد.
محمد سعید اشرف (ایضاً).
ولیکن در این بیت نادم و پشیمان نیز درست میشود، فتأمل. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
زردگوش
((زَ))
کنایه از منافق
تصویری از زردگوش
تصویر زردگوش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زردگون
تصویر زردگون
زرد رنگ، زردفام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردنوش
تصویر دردنوش
دردآشام، آنکه جام باده را تا ته بیاشامد، دردآشامنده، دردنوش، باده خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سراگوش
تصویر سراگوش
پارچه ای که زنان با آن سر و گیسوهای خود را بپوشانند، بافته ای از مروارید با دنبالۀ پارچه ای دراز که بر روی سر قرار می گرفته و گیس ها را می پوشانید، روسری، گیسو پوش
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
بی غیرتی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عمل زردگوش:
همی خواهد که سازد بوالهوس از سرخ رویانت
سیه رو باد هر کو کرد آخرزردگوشی را.
ظهوری (از آنندراج).
رجوع به زردگوش شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
آنکه گوش خرد و کوچک دارد. (یادداشت بخط مؤلف). اسک. (تاج المصادر بیهقی). اصمع. اقنف. اصک. حذنّه. سکاکه
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زردرنگ. زردفام. (فرهنگ فارسی معین) :
همیدون نداد ایچ کس پاسخش
به بد خیزد و زردگون شد رخش.
دقیقی (گنج بازیافته ص 45)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زرد گوش
تصویر زرد گوش
منافق مذبذب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرد گون
تصویر زرد گون
زرد رنگ زرد فام
فرهنگ لغت هوشیار
پستانداری است علفخوار جزو راسته جوندگان باندام گربه دارای گوشهای دراز و لبهای شکافدار. دستهای وی از پاها کوتاهتر است و بسیار تند میرود و آن دارای اقسامی است ارنب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردگوی
تصویر سردگوی
کند طبع بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراگوش
تصویر سراگوش
کیسه ای دراز که زنان گیسوی خود را در آن نهند گیسو پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردقوش
تصویر مردقوش
مزنگوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرده وش
تصویر زرده وش
برنگ زرد برنگ اسب زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراگوش
تصویر سراگوش
((سَ))
روسری، چارقد، بافته ای از مروارید که در قدیم بر سر می گذاشتند و دنباله آن پارچه درازی بوده که گیسو را می پوشاند، سراغوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
Quicktempered
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
colérique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
snel boos
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
çabuk sinirlenen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
短気な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
חסר סבלנות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
급한 성질의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
pemarah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
चिड़चिड़ा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
вспыльчивый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
hitzköpfig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
de temperamento rápido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
irascibile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
de temperamento rápido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
脾气急躁的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
wybuchowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
запальчивий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زودجوش
تصویر زودجوش
mrahisi wa hasira
دیکشنری فارسی به سواحیلی