جدول جو
جدول جو

معنی زردزمین - جستجوی لغت در جدول جو

زردزمین
(زَ زَ)
یک نوع گیاهی است که ریشه آن مأکول است و سیسارون نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به سیسارون و لسان العجم شعوری ج 2 ص 37 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیرزمین
تصویر زیرزمین
خانه ای که در زیر زمین ساخته شود، طبقه ای از ساختمان که پایین تر از کف حیاط یا خیابان قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرزمین
تصویر سرزمین
زمین پهناور که قوم و طایفه ای در آنجا به سر ببرند، مرز و بوم، کشور
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
دهی از دهستان اوچ تپه است که در بخش ترکمان شهرستان میانه واقع است و 215 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَ زَ)
منسوب است به زرزم.... (سمعانی). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دِ زَ)
زریر گیاهی است که بوی رنگ کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نوعی از رنگ زرد که از گیاه زریر بدست آید. رجوع به زرد و زریر شود
لغت نامه دهخدا
بلغت جرجان آزاددرخت است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (از لسان العجم شعوری ج 2 ص 37 ورق ب). رجوع به زهرۀ زمین شود، درخت سرو، حنظل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زی زَ)
سرداب و خانه ای که در زیر زمین بنا کنند. (ناظم الاطباء). منزل تابستانی در گرمسیرها که در زیر زمین سازند. اطاقها برای نشستن تابستان که در زیر طبقۀ اول در زمین حفر کرده سازند. سرداب. سردابه. سرداوه. بادغرد. غرد. خم. بچکم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). طبقه ای از خانه که پایین تر از سطح زمین قرار دارد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(هَِکَ)
دهی است از بخش سیردان شهرستان زنجان که دارای 60 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان پایین شهرستان نهاوند است که در سه هزارگزی جنوب رود خانه گاماسیاب واقع است و 1040 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
زیرزمین. انبار. (از دزی ج 1 ص 586)
لغت نامه دهخدا
(سَ زَ)
ملک. مملکت. ناحیت. کشور. اقلیم. مرز و بوم:
سحرگه رهروی درسرزمینی
همی گفت این معما با قرینی.
حافظ.
سرزمینی است که ایمان فلک رفته بباد.
؟
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ)
نای گلو و حلقوم. (ناظم الاطباء) ، یک نوع مرغی است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ)
کنایه از آفتاب است. (آنندراج). رجوع به زر سرخ سپهر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرزمین
تصویر سرزمین
مملکت، مرزوبوم، اقلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیر زمین
تصویر زیر زمین
طبقه ای از خانه که پایین تر از سطح زمین قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرزمین
تصویر سرزمین
((~. زَ))
مرز و بوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیرزمین
تصویر زیرزمین
((زَ))
طبقه ای از خانه که پایین تر از سطح زمین قرار دارد
فرهنگ فارسی معین
ارض، اقلیم، بوم، خطه، دیار، زمین، قلمرو، کشور، مرزوبوم، ملک، مملکت، ناحیه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع سه هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
مو زرد، موطلایی
فرهنگ گویش مازندرانی