جدول جو
جدول جو

معنی زردرنگ - جستجوی لغت در جدول جو

زردرنگ
(زَ رَ)
زرد و مایل به زردی. (ناظم الاطباء). آنچه به رنگ زرد باشد. زردفام. (فرهنگ فارسی معین) ، خجل. شرمنده. (ناظم الاطباء). رجوع به زرد و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرارنگ
تصویر فرارنگ
(دخترانه)
فرانک، پروانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیدرنگ
تصویر شیدرنگ
(پسرانه)
نام پهلوانی دانشمند و فاضل، برساخته فرقه آذرکیوان است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زراغنگ
تصویر زراغنگ
ریگزار، زمین سخت، زمین پوشیده از ریگ، زمین پر ریگ، ریگستان، زراغن، زارغنگ، زاراغنگ، برای مثال زمین زراغنگ و راه درازش / همه سنگلاخ و همه شوره یکسر (عسجدی - ۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادرنگ
تصویر بادرنگ
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو، برای مثال بین که دیباباف رومی در میان کارگاه / دیبهی دارد به کار اندر به رنگ بادرنگ (منوچهری - ۶۱)گاهواره، برای مثال ای حبه دزد بوده ز گاواره تا به گور / وی زن به مزد تا به جنازه ز بادرنگ (سوزنی- مجمع الفرس - بادرنگ)اسب راهوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
نازک دل، کسی که زود برنجد و آزرده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زراسنگ
تصویر زراسنگ
گردی به رنگ طلایی که در نقاشی به کار می رود، اکلیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودرنگ
تصویر خودرنگ
ویژگی چیزی که دارای رنگ طبیعی است و به طریق مصنوعی رنگ نشده باشد، برای مثال رخم از خون چو لالۀ خودرنگ / اشکم از غم چو لؤلؤ شهوار (انوری - ۱۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
(گَ رَ)
آنچه رنگ آن به گرد ماند. برنگ گرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیدرنگ
تصویر بیدرنگ
بی توقف، بشتاب، بسرعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر رنگ
تصویر پر رنگ
که رنگ تند دارد که سیر رنگ است مقابل کم رنگ: چای پر رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرد رنگ
تصویر زرد رنگ
آنچه به رنگ زرد باشد زرد فام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادرنگ
تصویر بادرنگ
ترنج، نوعی از خیار که خیار بالنگ نیز گویند، بالنگ
فرهنگ لغت هوشیار
عضو زایشی ماده که در گیاهان نهانزاد آوندی که در خزه ها در انتهای برخی از ساقه ها قرار دارد و در سرخسها بر روی پروتال مستقر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زراغنگ
تصویر زراغنگ
زمین ریگ ناک و زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردرنگ
تصویر گردرنگ
آنچه رنگ آن به گرد ماند برنگ گرد و غبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردرند
تصویر مردرند
((مَ دِ رِ))
آدم زرنگ و حقه باز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
((رَ))
آن که زود متأثر و رنجیده خاطر شود، نازک دل، حساس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
حساس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیدرنگ
تصویر بیدرنگ
آنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
Peevish, Crotchety
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
grincheux, irritable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
gruñón, irritable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
קפדן , עַצבָּנִי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
mudah marah, pemarah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
चिड़चिड़ा , चिड़चिड़ा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
mopperig, prikkelbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
rabugento, irritadiço
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
brontolone, irritabile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
脾气坏的 , 易怒的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
zrzędliwy, drażliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
буркотливий , дратівливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
griesgrämig, reizbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
сварливый , раздражительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زودرنج
تصویر زودرنج
怒りっぽい , 気難しい
دیکشنری فارسی به ژاپنی