- زراعت
- کشاورزی
معنی زراعت - جستجوی لغت در جدول جو
- زراعت
- کشاورزی کشت و زرع، کشتزار مزرعه
- زراعت
- حرفۀ زارع، کشت کاری، کشاورزی، کشت و زرع
- زراعت ((زِ عَ))
- کشاورزی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درست این واژه در تازی زراعی است برزی منسوب به زراعت: زمینهای زراعتی. توضیح: بقاعده عربی منسوب به زراعت) زراعی (آید ولی در فارسی زراعتی به قیاس اباحتی و ملامتی جایز است
برتری، روشنی، رسایی، پیش افتادگی، کاردانی پاک شدن از عیب و تهمت تبرئه شدن، خلاص شدن از قرض و دین رها شدن، رهایی خلاصی وارهیدگی، بیزاری دوری، پاکی، (اسم)ء ات، حواله. منشور اجازه، جمع برا، جمع براء ات براوات. توضیح در عربی کلمه مورد بحث را بصورت (براه) نویسند ازین رو عده ای از فاضلان درفارسی به تبعیت از عربی (براء ت) را صحیح دانند ولی در نسخ خطی معتبرفارسی (برائت) هم نوشته شده. یا براعت ذمه. وارهیدگی از وام رهایی از دین. بکمال رسیدن در فضل و درگذشتن از همگنان برتری یافتن در دانش و ادب و کمال و جمال، برتری تفوق
برزی
برزگری کشاورزی دامپروری کشت، کشتزار کشتزار
زراعتی، مربوط به زراعت
تضرع کردن، زاری کردن، فروتنی کردن، سست و ناتوان گردیدن، خواری و زاری
زاری کردن، فروتنی نمودن، ناتوان گردیدن
برتری و کمال از حیث زیبایی و دانش، پاک شدن از عیب و تهمت، خلاص شدن از وام و دین
شیوایی و فصاحت در کلام، برتری یافتن در علم و فضل یا کمال و جمال
براعت استهلال: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمات و عباراتی در دیباچۀ کتاب یا مطلع قصیده که دلالت بر موضوع کتاب یا قصیده می کند و خواننده به محض خواندن آن کلمات متوجه می شود که نویسنده یا شاعر در چه موضوعی بحث می کند
براعت استهلال: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمات و عباراتی در دیباچۀ کتاب یا مطلع قصیده که دلالت بر موضوع کتاب یا قصیده می کند و خواننده به محض خواندن آن کلمات متوجه می شود که نویسنده یا شاعر در چه موضوعی بحث می کند
زمین را جهت زراعت به کسی دادن در صورتیکه تخم با مالک باشد، مزارعه
زارع ها، کشاورز ها، کشتکارها، دهقان ها، برزگرها، فلّاح ها، ورزگرها، برزکارها، بزرکارها، برزیگرها، برزه گرها، جمع واژۀ زارع
کشاورز زارع فلاح کشاورز
کاشتن و کشت کردن
باراب پاریاب
کشمند (پیشگفت شاهنامه ابو منصوری) ورزبوم
کشتنی