معنی زرآکنده - جستجوی لغت در جدول جو

زرآکنده

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

متفرق، پریشان، منتشر، پاشیده شده

فرهنگ فارسی عمید

برآکنیده

(بَ کَ دَ / دِ)

برآکنده. آکنده. رجوع به آکنیده شود

لغت نامه دهخدا

(بَ کَ دَ / دِ)

انباشته. فراهم آمده. رجوع به آکنده شود

لغت نامه دهخدا

(مُ لازْ زَ)

انباشتن. پر کردن. ممتلی ساختن. رجوع به آکندن شود

لغت نامه دهخدا

تصویری از برآکندن — تصویر برآکندن

انباشتن، پر کردن، ممتلی ساختن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از درآینده — تصویر درآینده

سراینده، گوینده داخل شونده، داخل

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

متفرق، منتشر، پخش

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پر کنده — تصویر پر کنده

درمانده و عاجز، متفرق: (از آن قصاید پر کنده دفتری کردم) (ازرقی)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سرفکنده — تصویر سرفکنده

شرمسار، خجل

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از درآکندن — تصویر درآکندن

انباشتن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از برآرنده — تصویر برآرنده

بنا کننده، آفریننده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از درآینده — تصویر درآینده

آجل

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

متناثرةً

دیکشنری فارسی به عربی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

Diffuse, Scattered, Freckly, Straggly

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

diffus, tacheté, dispersé, éparse

دیکشنری فارسی به فرانسوی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

分散的 , 有雀斑的 , 零乱的

دیکشنری فارسی به چینی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

拡散した , そばかすのある , 散らばった , 乱れた

دیکشنری فارسی به ژاپنی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

рассеянный , с веснушками , разбросанный , спутанный

دیکشنری فارسی به روسی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

diffus, sommersprossig, verstreut, zerzaust

دیکشنری فارسی به آلمانی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

پھیلاؤ , چھائیاں , بکھرا ہوا , بکھرا ہوا

دیکشنری فارسی به اردو

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

ছড়ানো , টকটকে , ছড়িয়ে ছিটিয়ে , এলোমেলো

دیکشنری فارسی به بنگالی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

kusambaa, na madoa madoa, iliyotawanyika, machafuko

دیکشنری فارسی به سواحیلی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

dağılmış, çilli, dağınık

دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

확산된 , 주근깨가 있는 , 흩어진 , 어지러운

دیکشنری فارسی به کره ای

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

מפוזר , עם כתמים , מבולגן

دیکشنری فارسی به عبری

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

rozproszony, piegowaty, rozrzucony

دیکشنری فارسی به لهستانی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

बिखरा हुआ , मसकान , बिखरा हुआ , अस्तव्यस्त

دیکشنری فارسی به هندی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

tersebar, bertompok (freckles), berserakan

دیکشنری فارسی به اندونزیایی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

กระจาย , ที่มีฝ้ากระ , กระจัดกระจาย , กระจัดกระจาย

دیکشنری فارسی به تایلندی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

diffuus, met sproeten, verspreid, rommelig

دیکشنری فارسی به هلندی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

розсіяний , з веснянками , розкиданий

دیکشنری فارسی به اوکراینی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

difuso, pecoso, disperso, desordenado

دیکشنری فارسی به اسپانیایی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

diffuso, lentigginoso, sparso, disordinato

دیکشنری فارسی به ایتالیایی

تصویری از پراکنده — تصویر پراکنده

difuso, sardento, espalhado, desordenado

دیکشنری فارسی به پرتغالی