- زده
- آسیب وارد آمده کوفته، ضربان یافته، مغلوب، ربوده، دزدی شده، سکه زده مضروب، هم زده، آراسته مزین، بریده (شاخه های زیادی درخت) پیراسته، فرسوده کهنه، دلزده بی رغبت متنفر، از حدیده عبور داده زر زده، زدگی پارگی:) این پارچه زده دارد، (ساکن (حرف) :) ورازرود با اول مفتوح بثانی زده و الف مفتوح بزای منقوطه زده... (جهانگیری)
معنی زده - جستجوی لغت در جدول جو
- زده
- زده شده، کوفته، آسیب دیده، فرسوده، ساییده و سوراخ شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مزد آرد کردن گندم، اجرت ساختن آسیا یا تیز کردن آسیا
جزغاله، هر چیز کاملاًسوخته، جزغ، جزدر، جزدره، جزدو، جزر، جز، چزده، چزدره
مزد اجرت
دلزده شدن، متنفر گشتن بیزار شدن: (از همه مردم زده شده بود)
متنفر گشتن، بیزار شدن
ردیف، رتبه، سطر
آتشگیر
چوب بلند افقی که دو سر آن را بر دو چوب افراشته و عمودی استوار کنند تا پرندگان بر روی آن نشینند
دسته و صف، رجه
خلاصه و پسندیده و برگزیده
تولد یافته متولد شده، پیدا شده، فرزند. یا زاده خاطر آنچه زاده طبیعت باشد مانند: صوت و عمل شخص، نظم و نثر. یا زاده دهان (دهن) سخن (نیک یا بد) یا زاده شش روزه دو جهان و مخلوقات آنها یا زاده مریخ آهن (بمناسبت انتساب آن به مریخ)
از چه
زن نوزاییده (تا چهل روز)
یک بار خوردن یک خورد اسبی که زرد رنگ باشد، قسمت زرد رنگ درون تخم مرغ، صفرا زرداب. یا زرده کامران آفتاب، روز یوم
زاج سفید
خشم، اندوه زینه جنگ افزار
مرغ ماهیخوار
گروه
پامچال از گیاهان
لغز، گناه، لالنگ خوراکی که مردم از خانه مردم با خوان دوست و خویش بردارند و با خود برند، سنگریزه نرم ماسه کار نیک، تا سه، تنگدمی تازی گشته از لاتین دو انگشتی از گیاهان شکوفه سپرغم گیاهی است از تیره صلیبیان که در حدود 4 گونه آن شناخته شده و در نواحی گرم آسیای غربی و شمال افریقا روید سله
آسیب رسانیدن
راستی
گاییدن
بازگشتن
بهره از هر چیز
زن همسر، خشم ریزه گوسپند
زندگی و حیات، امرار معاش کردن، گذران زندگی
جامه ای باشد که از حلقه های آهنین ترکیب داده اند و در روزهای جنگ پوشند
بدست آوردن نتیجه از در آمیختن نر و ماده نتایج تخم گیری
پرهیزکاری و پارسایی، بی اعتنائی به دنیا