جدول جو
جدول جو

معنی زده

زده
خورده، ضربت دیده، مصدوم، مضروب، بی رغبت، بی میل، دلزده، متنفر، منزجر، وازده، بیدخورده، بریده
فرهنگ واژه مترادف متضاد