معنی زخمگین - جستجوی لغت در جدول جو
زخمگین
(زَ)
خسته. مجروح. زخمی و زخمناک
ادامه...
خسته. مجروح. زخمی و زخمناک
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر شرمگین
شرمگین
خجل، شرمسار، شرمنده
ادامه...
خجل، شرمسار، شرمنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویر آزرمگین
آزرمگین
باحیا، باشرم، شرمگین، شرمسار
ادامه...
باحیا، باشرم، شرمگین، شرمسار
فرهنگ فارسی عمید
تصویر خشمگین
خشمگین
خَشمگین
عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
ادامه...
عصبانی، خَشمناک، بَرآشفته، غَضَبناک، غَضِب، غَضَب آلود، اَرغَند، اَرغَنده، شَرزِه، دُژ آلود، ژیان، خَشمِن، خَشمگِن، آرُغدِه، آلُغدِه، غَرمَنده، ساخِط، غَراشیدَه، غَضبان، غَضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویر سهمگین
سهمگین
خوفناک، ترسناک، ترس دار، ترس آور،
برای مثال سهمگین آبی که مرغابی در او ایمن نبودی / کمترین موج آسیاسنگ از کنارش درربودی
(سعدی - ۱۲۲)
ادامه...
خوفناک، ترسناک، ترس دار، ترس آور،
برای مِثال سهمگین آبی که مرغابی در او ایمن نبودی / کمترین موج آسیاسنگ از کنارش درربودی
(سعدی - ۱۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویر زرآگین
زرآگین
پر از زر، انباشه از زر، سراسر زرد رنگ، به رنگ زر،
برای مثال بوستان را مهرگانی باد زرّآگین کند / رنگ بستاند ز گل ها باده را رنگین کند
(قطران - ۸۷)
ادامه...
پر از زر، انباشه از زر، سراسر زرد رنگ، به رنگ زر،
برای مِثال بوستان را مهرگانی باد زرّآگین کند / رنگ بستاند ز گل ها باده را رنگین کند
(قطران - ۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
زخمین
(زَ)
خسته. زخمی. رجوع به زخم و مادۀ قبل شود
ادامه...
خسته. زخمی. رجوع به زخم و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویر آزرمگین
آزرمگین
باحیا باشرم، مودب، با فضیلت با تقوی
ادامه...
باحیا باشرم، مودب، با فضیلت با تقوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر خشمگین
خشمگین
مغضب، خشمگین، غضب آلود، خشمناک، بر آشفته
ادامه...
مغضب، خشمگین، غضب آلود، خشمناک، بر آشفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر سهمگین
سهمگین
خوفناک، ترسناک، ترس آور
ادامه...
خوفناک، ترسناک، ترس آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر شرمگین
شرمگین
خجلت شرمساری شرمندگی
ادامه...
خجلت شرمساری شرمندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فرمگین
فرمگین
اندوهناک غمگین
ادامه...
اندوهناک غمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر سهمگین
سهمگین
((سَ))
سهمگن، خوفناک، ترس آور، سهمناک
ادامه...
سهمگن، خوفناک، ترس آور، سهمناک
فرهنگ فارسی معین
تصویر فرمگین
فرمگین
((فَ رَ))
فرمگن، اندوهگین، دلتنگ
ادامه...
فرمگن، اندوهگین، دلتنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویر شرمگین
شرمگین
خجل، شرمنده
ادامه...
خجل، شرمنده
فرهنگ فارسی معین
تصویر آزرمگین
آزرمگین
باحیا، باشرم
ادامه...
باحیا، باشرم
فرهنگ فارسی معین
تصویر خشمگین
خشمگین
غضبناک، خشمناک
ادامه...
غضبناک، خشمناک
فرهنگ فارسی معین
تصویر سهمگین
سهمگین
شدید
ادامه...
شدید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر خشمگین
خشمگین
عصبانی
ادامه...
عصبانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر آزرمگین
آزرمگین
خجالتی
ادامه...
خجالتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر خشمگین
خشمگین
Fractious, Fuming, Indignant, Outraged, Rabid, Raging, Wrathful
ادامه...
Fractious, Fuming, Indignant, Outraged, Rabid, Raging, Wrathful
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر شرمگین
شرمگین
Mortified
ادامه...
Mortified
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر شرمگین
شرمگین
شَرمگین
zawstydzony
ادامه...
zawstydzony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر شرمگین
شرمگین
شَرمگین
mortificado
ادامه...
mortificado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر خشمگین
خشمگین
خَشمگین
irritable, furioso, indignado, raivoso, colérico
ادامه...
irritable, furioso, indignado, raivoso, colérico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر شرمگین
شرمگین
شَرمگین
羞愧的
ادامه...
羞愧的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر خشمگین
خشمگین
خَشمگین
易怒的 , 怒火中烧的 , 愤怒的 , 狂暴的 , 狂怒的
ادامه...
易怒的 , 怒火中烧的 , 愤怒的 , 狂暴的 , 狂怒的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر شرمگین
شرمگین
شَرمگین
beschämt
ادامه...
beschämt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر خشمگین
خشمگین
خَشمگین
drażliwy, wściekły, oburzony, gniewny
ادامه...
drażliwy, wściekły, oburzony, gniewny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر شرمگین
شرمگین
شَرمگین
принижений
ادامه...
принижений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر خشمگین
خشمگین
خَشمگین
дратівливий , розлючений , обурений , обурений , скажений , лютуючий , гнівний
ادامه...
дратівливий , розлючений , обурений , обурений , скажений , лютуючий , гнівний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر خشمگین
خشمگین
خَشمگین
reizbar, wütend, empört, rasend, zornig
ادامه...
reizbar, wütend, empört, rasend, zornig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر شرمگین
شرمگین
شَرمگین
пристыженный
ادامه...
пристыженный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر خشمگین
خشمگین
خَشمگین
раздражительный , кипящий , возмущённый , бешеный , яростный
ادامه...
раздражительный , кипящий , возмущённый , бешеный , яростный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر خشمگین
خشمگین
خَشمگین
irritabile, furioso, indignato, rabbioso, collerico
ادامه...
irritabile, furioso, indignato, rabbioso, collerico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی