معنی آزرمگین - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با آزرمگین
آزرمگین
- آزرمگین
- باحیا، پرآزرم، خجل، شرم رو، شرمسار، شرمگین، محجوب، باتقوا، عفیف
متضاد: بی حیا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آزرمگان
- آزرمگان
- با حیا، مودب، سربه زیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فرخزاد سردار ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی