- زخاره
- شاخه درخت
معنی زخاره - جستجوی لغت در جدول جو
- زخاره ((زَ رِ))
- شاخه درخت
- زخاره
- شاخ درخت، شاخه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تازه نیک بالیده سبز سراب گیاه، استوار: کار
نقش و نگار، زیور
خیره سر ستیزه کار لجوج
ارزن گاورس، نانی که از ارزن پزند، گلوله خمیر. سرخیی که زنان بر لب مالند غازه گلگونه
مونث زمار نی زن، نی نای، جه (زنا کار زن) نوعی نای که نوازند
دریا بحر
بد سرشتی بد خویی
مسیتارش
درخشندگی سپیدی
اسبی که در آسیای مرکزی و تخارستان (طخارستان) پرورش یافته اسب تخاری. توضیح این کلمه که در ویس و رامین ترجمه گرجی آمده در چاپهای فارسی منظومه مذکور و نیز در فرهنگها بصورت (تجاره) تحریف شده
خیره، خیره سر، ستیزه کار، لجوج
نانی که از آرد ارزن تهیه می شد، برای مثال رفیقان من با می و ناز و نعمت / منم آرزومند یکتا زغاره (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰ حاشیه)
اسبی که در تخارستان پرورش یافته، اسب تخاری
زخرف ها، زیورها، نقش و نگارها، خوبی ها و زیبایی ها، سخنان بیهوده، دروغهای آراسته، زرها، جمع واژۀ زخرف
زخارف دنیوی: زیبایی ها و تجملات دنیا، زخارف دنیا
زخارف دنیوی: زیبایی ها و تجملات دنیا، زخارف دنیا
چیزی نخوردن درمدتی ازروزناهار
سرخاب، غازه، گلگونه
ارزن، نانی که از ارزن پزند
غرش شیر، بیشه، بوستان، گله انبوه: اشتر و گوسپند گروه شتران، بیشه انبوه، چینه دان مرغ خرمگس
پر و لبریز
سنگ سخت، سنگ خارا
زاری، گریه و ناله، تضرع، برای مثال هزار زاره کنم نشنوند زاری من / به خلوت اندر نزدیک خویش زاره کنم (دقیقی - ۱۰۳)
بسیار پر، لبریز، پرآب، مواج
خارا، برای مثال ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت / حوالۀ سر دشمن به سنگ خاره کنم (حافظ - ۷۰۰) ، به دندان مزد از او خواهم قمیصی / اگر اطلس بود یا خاره یا خز (سوزنی) پتکی که آهنگران با آن آهن بر روی سندان می کوبند، برای مثال به زیر ضربت شمشیر و گرزشان گفتی / که آبگینه و موم است خاره و سندان (عبدالواسع جبلی - ۳۹۲)